دعوت عقل آشکارا کن که عمری بعد از این
در دهانِ ماهیِ تقدیر چون ذوالنّون شود
عیش عقل آنگاه خوشتر در صفای وقت دل
کانتهای دورِ جان با ابتدا مقرون شود
بگذر از بند مزاج و دور باش از بند حس
هرکه با دونان نشیند همچو ایشان دون شود
از نشاط و خرّمی بر آسمان گردن فراز
کین سرِ ترکیب روزی در زمین مدفون شود
چون بوَد کامل کسی در عالمِ کَون و فساد
کو نداند چون درآمد یا نداند چون شود