کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    یکی دیوانه بود از اهل رازی

    نکردی هیچ جز تنها نمازی

    کسی آورد بسیاری شفاعت

    که تا آمد بجمعه در جماعت

    امام القصّه چون برداشت آواز

    همی آن غُر نُبیدن کرد آغاز

    کسی بعد از نماز از وی بپرسید

    که جانت در نماز از حق نترسید

    که بانگ گاو کردی بر سر جمع؟

    سرت باید بریدن چون سر شمع

    چنین گفت او کامامم پیشوا بود

    بدو چون اقتدای من روا بود

    چو در الحمد گاوی می‌خرید او

    ز من هم بانگِ گاوی می‌شنید او

    چو او را پیش رو کردم بهر چیز

    هر آنچ او می‌کند من می‌کنم نیز

    کسی پیش خطیب آمد بتعجیل

    سؤالش کرد ازان حالت بتفصیل

    خطیبش گفت چون تکبیر بستم

    دهی مِلکست جائی دور دستم

    چو در الحمد خواندن کردم آغاز

    بخاطر اندر آمد گاو دِه باز

    ندارم گاو گاوی می‌خریدم

    که از پس بانگ گاوی می‌شنیدم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha