عطار نیشابوری
بخش پنجم
(۱۰) حکایت دیوانه و نماز جمعه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یکی دیوانه بود از اهل رازی نکردی هیچ جز تنها نمازی کسی آورد بسیاری شفاعت که تا آمد بجمعه در جماعت امام القصّه چون برداشت آواز همی آن غُر نُبیدن کرد آغاز کسی بعد از نماز از وی بپرسید که جانت در نماز از حق نترسید که بانگ گاو کردی بر سر جمع؟ سرت باید بریدن چون سر شمع چنین گفت او کامامم پیشوا بود بدو چون اقتدای من روا بود چو در الحمد گاوی می خرید او ز من هم بانگِ گاوی می شنید او چو او را پیش رو کردم بهر چیز هر آنچ او می کند من می کنم نیز کسی پیش خطیب آمد بتعجیل سؤالش کرد ازان حالت بتفصیل خطیبش گفت چون تکبیر بستم دهی مِلکست جائی دور دستم چو در الحمد خواندن کردم آغاز بخاطر اندر آمد گاو دِه باز ندارم گاو گاوی می خریدم که از پس بانگ گاوی می شنیدم عطار نیشابوری