به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
یکی پیری چو ماهی یک پسر داشت
که با روی نکو خُلق و هنر داشت
پدر کو را چنان پنداشته بود
حساب از وی بسی برداشته بود
به آخر مرد و جان آن پدر سوخت
چه میگویم جگر کو صد جگر سوخت
پدر بیخود پی تابوت میشد
که هم حیران و هم مبهوت میشد
چو خاک افشاند بسیار و فغان کرد
دلی پُر درد سر بر آسمان کرد
چنین گفت ای که پیوندت نبودست
تو معذوری که فرزندت نبودست
فراغت داری از درد من آنگه
که هستی از پس پرده منزّه
گر استغفار بی پایان ندیدی
حدیث کلبهٔ احزان شنیدی
پسر را چاه و زندانست آنجا
پدر را بیت الاحزانست اینجا
اگر همچون تو پیوندش نبودی
نبودی شک که مانندش نبودی
پسر را با پدر چل سال پیوست
چرا سعی بدو ندهد دمی دست
اگر خطّی بود آن جز خطا نیست
وگر حرفی بوَد آن هم روا نیست
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.