کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    فرس می‌راند نوشروان چو تیری

    بره در چون کمانی دید پیری

    درختی چند می‌بنشاند آن پیر

    شهش گفتا چو کردی موی چون شیر

    چو روزی چند را باقی نمانی

    درخت اینجا چرا در می نشانی

    بشاه آن پیر گفتا حجتت بس

    چو کشتند از برای ما بسی کس

    که تا امروز ازینجا بهره داریم

    برای دیگران ما هم بکاریم

    بوسع خود بباید رفت گامی

    که در هر گام می‌باید نظامی

    خوش آمد شاه را گفتار آن پیر

    کفی پر کرد زر گفتا که این گیر

    بدو آن پیر گفت ای شاه پیروز

    درخت من ببار آمد هم امروز

    چه گر شد عمر من افزون ز هفتاد

    ازین کِشتم تو دانی بد نیفتاد

    نداد این کِشت ده سال انتظارم

    که هم امروز زر آورد بارم

    چو شه را خوشتر آمد این جوابش

    زمین وده بدو بخشید و آبش

    ترا امروز باید کرد کاری

    که بی‌کارت نخواهد بود باری

    قدم در راه دین باید نهادن

    رعونت بر زمین باید نهادن

    اگر مردی محاسن همچو مردان

    طهارت جای را جاروب گردان

    نداری شرم با این زورِ بازو

    نهادن سنگِ خود را در ترازو

    تو کم باشی ز سگ بشنو سخن را

    گر از سگ بیش دانی خویشتن را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha