کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    عزیزی گفت از عرش دلفروز

    خطاب آید بخاک تیر هر روز

    که آخر از خدا آنجا خبر نیست

    خبر ده زانکه نتوان بی خبر زیست

    همه حیران و سرگردان بماندیم

    درین وادی بی پایان بماندیم

    که می‌داند که حال رفتگان چیست

    بخاک اندر خیال خفتگان چیست

    همه رفتند پر سودا دماغی

    فرو مردند چون روشن چراغی

    همه چون حلقه بر درماندگانیم

    همه در کار خود درماندگانیم

    زهی دردی که درمانی ندارد

    زهی راهی که پایانی ندارد

    بیک ره هیچ کس را هیچ ره نیست

    که جز در پایه بودن دست گه نیست

    که داند تا چه شربتهای پر زهر

    بکام ما فرود آمد ازین قهر

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha