به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
آن شنیدی که از سر سوزی
گفت عیسی به همرهان روزی
زین جهان دل به طبع بردارید
مهر او جمله کینه انگارید
که جهان زود سیر و بد مهر است
همه خاری ست اگر چهگلچهراست
همه معشوقه ایست عاشق کش
عاشق او خرد ندارد و هش
دایهای دان که هر که را پرورد
خون پرورده را بریخت و بخورد
تا جهان است کارش این بودهاست
رسم و آیینش اینچنین بوده است
آن کزو زاد و آنکه از تو بزاد
هر دو را کشت و تو بدو شده شاد
او به آزردنت چنین مایل
تو درو بسته دل زهی غافل!
دل منه بر جهانکه آن نه نکوست
او ترا دشمن و تو او را دوست
گر بمانی در این جهان صد سال
بی غم و رنج جفت نعمت و مال،
روزی آید که دلفگار شوی
خستهٔ زخم روزگار شوی
چیست نام جهان سرای مجاز
در سرای مجاز جای مساز
کار و بار جهانیان هوس است
وین همه طمطراق یک نفس است
من بر این کار و بار میخندم
دل در این روزگار چون بندم
چون ندانیکه چند خواهی زیست
این همه طمطراق بیهده چیست؟
از پی یک دو روزه عمر قصیر
چند هیزم کشی به قعر سعیر؟
زین جهانت بدان جهان سفرست
گذرت راست بر پل سقرست
غم این ره نمیخوری چه کنم؟
هیمه با خود همی بری چهکنم؟
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.