کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بود کشتی گیر برنائی چو ماه

    سرکشان را سرنگون کردی براه

    عاقبت از گردش لیل و نهار

    شد ز یک مویش سپیدی آشکار

    موی را بر کند و بر دستش نهاد

    پس سرشک از چشم خون افشان گشاد

    گفت در کشتی چو سرافراختم

    سرکشان را سرنگون انداختم

    ای عجب این موی سرافراختست

    سرنگونم بر زمین انداختست

    با همه مردان بکوشم وقت کار

    نیستم در پیش موئی پایدار

    ساختستم با بتر در صبح و شام

    وز بتر بهتر همی جویم مدام

    با بتر تا چند خواهی ساخت تو

    در بتر بهتر چه خواهی باخت تو

    بهترین چیزی که عمرست آن دراز

    در بتر چیزی که دنیاست آن مباز

    ای بیک جو بهر دنیا جان فروش

    بوده یوسف را چنین ارزان فروش

    چون تو یوسف را بجان نخریدهٔ

    لاجرم او را بجان نگزیدهٔ

    یوسف جان را کسی سلطان کند

    کو خریداری او از جان کند

    یوسف جانت عزیزست ای پسر

    بهترت از وی چه چیزست ای پسر

    قدر یوسف کور نتواند شناخت

    جز دلی پر شور نتواند شناخت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha