به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
آن یکی دیوانهٔ پرسید راز
کای فلان حق را شناسی بی مجاز
گفت چون نشناسمش صد باره من
زانک ازو گشتم چنین آواره من
هم ز شهر و هم زخویشان دور کرد
دل زمن برد و مرا مهجور کرد
روز و شب در دست دارد دامنم
جمله من او را شناسم تا منم
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.