کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بیدلی از خویش دست افشانده بود

    تنگدل از دست تنگی مانده بود

    چون برو شد دور بی برگی دراز

    رفت سوی مسجدی دل پر نیاز

    روی را در خاک میمالید زار

    همچو زیر چنگ مینالید زار

    زار میگفت ای سمیع و ای بصیر

    زود دیناری صدم ده بی زحیر

    زانکه میدانی که چون درماندهام

    در میان خاک و خون درماندهام

    گفت بسیاری ولی سودی نداشت

    خشمگین شد زانکه بهبودی نداشت

    گفت یارب گر نمیبخشی زرم

    این توانی مسجد افکن بر سرم

    زین سخن دیوانه در شست اوفتاد

    زانکه اندر سقف چرست اوفتاد

    بام مسجدخاک ریزی ساز کرد

    مرد مجنون کان بدید آغاز کرد

    گفت یا رب جلدی آن را کاین زمان

    بر سرم اندازی این سقف گران

    هرکه زر خواهد تو انکارش کنی

    بام مسجدبر سر انبارش کنی

    چونکه این را جلدی و آن را نهٔ

    گر مرا بکشی تو تاوان را نهٔ

    عاقبت چون خاک ریز آغاز کرد

    جامه در دندان گریز آغاز کرد

    نیست چون بی روستائی هیچ عید

    عید این دیوانگان دارد مزید

    زانکه چون دیوانگان وقت بیان

    روستائیی درآمد در میان

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha