کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    موسی عمران یکی شاگرد داشت

    کو باستادی بسی سر میفراشت

    شد بشهری دور از موسی مگر

    مینیامد دیرگاه از وی خبر

    جست بسیاری ازو موسی نشان

    محو شد گفتی نشانش از جهان

    در رهی یک روز موسی میدوید

    دید مردی را که خوکی میکشید

    گفت موسی کز کجائی ای غلام

    گفت هستم از فلان شهر ای امام

    گفت شاگرد منست آنجایگاه

    گفت آن شاگرد تست این خوک راه

    در تعجب ماند موسی زان حدیث

    تا چگونه گشت خوکی آن خبیث

    در مناجات آمد او پیش خدای

    گفت سر این بگو ای رهنمای

    گفت علم دین که این مرد از تویافت

    جانش از دون همتی می بر نتافت

    رفت از وی دنیی دون صید کرد

    دین مطلق را بدنیا قید کرد

    مرد دنیا بود با دنیا بساخت

    دین خود در شیوهٔ دنیا بباخت

    لاجرم من مسخ گردانیدمش

    جامهٔ چون خوک پوشانیدمش

    امت پیغامبر آخر زمان

    یافتند از مسخ گردیدن امان

    آنکه در دنیا امانشان دادهام

    تا بروز دین زمانشان دادهام

    گر کسی از امت او این کند

    خویش را در حشر مسخ دین کند

    گر نخواهد کرد توبه مرد راه

    بس که خواهد بود خوک آنجایگاه

    چند خواهی نفس را پرورد تو

    صحبت خوکی چه خواهی کرد تو

    خر ز بیم خوک بگریزد مدام

    چون تو نگریزی خری باشی تمام

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha