کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    نان پزی دیوانه و بیچاره شد

    وز میان نان پزان آواره شد

    شهر میگشتی چو پی گم کردهٔ

    گردهٔ میخواستی بی کردهٔ

    سایلی پرسید ازو کای حیله جوی

    گردهٔ بی کرده چون باشد بگوی

    گفت تا من پختمی یک گرده نان

    گردهٔ نو در رسیدی همچنان

    تا بپختی گردهٔ ای بیخبر

    در بر ریشم نهادندی دگر

    چون سری پیدا نبد این گرده را

    سر بگردید از جنون این مرده را

    بر دلم چیزی درآمد از اله

    گفت صد گرده مپز یک گرده خواه

    روز تا شب گردهٔ نان میبست

    گردهٔ آخر رسد از صد کست

    خوش خوشی میرو میانراه تو

    گردهٔ بی کردهٔ میخواه تو

    چارهٔ صد گرده میبایست کرد

    تا مرا یک گرده میبایست خورد

    این زمان هر روز شکر میخورم

    به زنان صد چیز دیگر میخورم

    گرترا نان نرسد از حق زان بود

    تادلت پیوسته سرگردان بود

    زانکه گر سرگشتهٔ نان خواهدش

    ندهدش نان زانکه گریان خواهدش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha