کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بامدادی بود محمود از پگاه

    برنشست از بهر حربی با سپاه

    موج میزد لشکرش از کشورش

    جمع بود از چند کشور لشکرش

    قرب پانصد پیل در زنجیر داشت

    عالمی القصه دار و گیر داشت

    دید در کنجی یکی دیوانه مست

    شد پیاده شاه و پیش او نشست

    کرد دیوانه ز پیش و پس نگاه

    عالمی میدید پر پیل و سپاه

    کرد حالی روی سوی آسمان

    گفت شاهی زو درآموز این زمان

    گفت محمودش مگو این زینهار

    گفت آخر چون کنم ای شهریار

    کی کنی تو خاصه با پیل و سپاه

    از پی جنگ گدائی عزم راه

    بلکه گر شاهی ترا آید بجنگ

    تو بسازی جنگ او هم بیدرنگ

    پادشاه با پادشاه جنگی کند

    نه بیاید با گدا جنگی کند

    حق ترا تنها چنین بگذاشتست

    پس بسلطانیت سر افراشتست

    وامده با من بجنگ آویخته

    من چنین از دست او بگریخته

    فارغست از شاهی تو ای عجب

    با گدائی می برآید روز و شب

    با من بیچاره میکوشد مدام

    من زبون تر آمدستم والسلام

    چون شود از درد دلشان بیقرار

    دل بپردازند خوش از کردگار

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha