کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    رهبری بودست الحق رهنمای

    میهمانی خواست یک روز از خدای

    گفت در سرش خداوند جهان

    کایدت فردا پگه یک میهمان

    روز دیگر مرد کار آغاز کرد

    هرچه باید میهمان را ساز کرد

    بعد از آن میکرد هر سوئی نگاه

    پیش درآمد سگی عاجز ز راه

    مرد آن سگ را برانداز پیش خوار

    همچنان میبود دل در انتظار

    تا مگر آن میهمان ظاهر شود

    هدیهٔ حق زودتر حاضر شود

    کس نگشت البته از راه آشکار

    میزوان در خواب شد از اضطرار

    حق خطابش کرد کای حیران خویش

    چون فرستادم سگی را زان خویش

    تا تو مهمان داریش کردیش دور

    تا گرسنه رفت از پیشت نفور

    مرد چون بیدار شد سرگشته شد

    در میان اشک و خون آغشته شد

    میدوید از هر سوئی و میشتافت

    عاقبت در گوشهٔ سگ را بیافت

    پیش او رفت و بسی زاریش کرد

    عذر خواست و عزم دلداریش کرد

    سگ زفان بگشاد و گفت ای مرد راه

    میهمان میخواهی از حق دیده خواه

    اینکه از حق میهمان میبایدت

    دیده در خورتر از آن میبایدت

    زانکه گر یک ذره دیدارت دهند

    صد هزاران ساله مقدارت دهند

    گر نداری دیده از حق دیده خواه

    زانکه نتوانی شدن بی دیده راه

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha