کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    حادثهٔ چرخ بین فایدهٔ روزگار

    سیر ز انجم شناس حکم ز پروردگار

    *****

    نیز نباشد مدام هست چو بر ما گذار

    حسرت امشب چو دوش محنت فردا چو دی

    *****

    اسب قناعت بتاز پیش سپاه قدر

    عدل خداوند را ساز ز فضلش سپر

    *****

    یافه‌مگوی و مبین از فلک این خیر و شر

    سایق علم‌ست این منتهی و مبتدی

    *****

    حال فلک را مجوی سیر ملک را مگوی

    سلک جواهی مگیر بر ره معنی بپوی

    *****

    نادره شعری بگوی حسن سعادت بجوی

    نزد ظریفی خرام چون حسن اسعدی

    *****

    آنکه ز الماس عقل در معانی بسفت

    سوسن اقبال و بخت در چمن او شکفت

    *****

    عقل چون آن حال دید در سر با خود بگفت

    دیر زیاد آنکه شد در ره من مهتدی

    *****

    حاجت عقل اندرو گشت روا ای عجب

    ساخت هم از بهر خویش از دل و طبعش سلب

    *****

    نزد همه کس سخنش گشت روا زین سبب

    عقلش چون مقتداست طبع ورا مقتدی

    *****

    او سبب عز دهر یافته از بخت خویش

    ساخته بر اوج چرخ همت او تخت خویش

    *****

    عالم علوی کشد خاطر او رخت خویش

    دیده مجال سخن در وطن مفردی

    *****

    خط سخنهای خوب یافت ز گنج کلام

    بحر معانی گرفت همت طبعش تمام

    *****

    نزدش باز آمد او کرد چو آنجا مقام

    گویی بر اوج ساخت جایگه عابدی

    *****

    آفت ادبار و نحس کرد ز پیشش رحیل

    سعد نجوم فلک جست مر او را دلیل

    *****

    عاجز او شد حسود دشمن او شد دلیل

    دید چو در دولتش قاعدهٔ سرمدی

    *****

    حد و کمال دو چیز خاطر و آن همتش

    ساحت آن عرش گشت مسکین این فکرتش

    *****

    نیست عجب کز فلک از قبل رفعتش

    نازد بر همتش حاسد آن حاسدی

    *****

    ای شده اشکال شعر از دل و طبعت بیان

    ساخته از عقل و فضل بر تن و جان قهرمان

    *****

    عین سعادت چو گشت طبع ترا ترجمان

    دیوانها ساز زود ز آن همم فرقدی

    *****

    حنجر ادبار را خنجر اقبال زن

    سلسلهٔ جاه در کنگر سدره فگن

    *****

    ناز همالان مکش زان که به هر انجمن

    از همه در علم و فضل افضلی و اوحدی

    *****

    آیت بختت نمود از عز برهان خویش

    سیرت زیبات یافت از خط سامان خویش

    *****

    عادت خوبت براند بر دل فرمان خویش

    دیدهٔ اقبال را اکنون چون اثمدی

    *****

    حافظ چون خاطری صافی چون جوهری

    ساکن چون کوه و کان روشن چون آذری

    *****

    نرم چو آب روان زان به گه شاعری

    ناب تو چون لولوی صاف تو چون عسجدی

    *****

    کبر حیا شد چو دید آن دل و طبع و سخات

    سحر مبین چو یافت خاطر شعر و ثنات

    *****

    عیش هنی شد چو یافت سیرت و زیب و لقات

    دیو زیان شد چو یافت در تو فر مرشدی

    *****

    حاسد تا در جهان نیست چو ناصح به دل

    ساخته با نیک و بد راست چو با آب، گل

    *****

    نیست به چهره حبش بابت چین و چگل

    تا نبود نزد عقل راد بسان ردی

    *****

    حربهٔ اقبال گیر ساز ز طبعش فسان

    شو ز نحوست بری کن به سعادت مکان

    *****

    نامهٔ اقبال خوان زان که تویی خوش زبان

    کعبهٔ زوار را تو حجرالاسودی

    *****

    گردش گردون و دهر جز به رضایت مباد

    سیر کواکب به سعد دور ز رایت مباد

    *****

    عون عنایت به تو جز ز خدایت مباد

    دین خداییت باد با روش احمدی

    *****

    حسرت و رنج و بدی یار و صدیقت مباد

    سیرت و رسم بدان کار و طریقت مباد

    *****

    نیکی یار تو باد نحس رفیقت مباد

    بخش تو نیکی و سعد سهم حسودت بدی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha