هجونامه سرودهای که از فردوسی در نکوهش سلطان محمود دانسته شدهاست. به گفتار نظامی عروضی صد بیت بوده و شش بیت از آن بهجای ماندهاست.ویرایشهای گوناگونی از این هجونامه در دست بودهاست که از ۳۲ بیت تا ۱۶۰ بیت داشتهاند. برخی از پژوهشگران نسبت دادن چنین هجونامهای به فردوسی را نادرست دانستهاند، مانند محمود شیرانی که با درنگریستن به اینکه بسیاری از بیتهای این هجونامه از خود شاهنامه یا مثنویهای دیگر آمدهاند و بیتهای دیگر نیز از دید ادبی کاستی دارند، چنین نتیجهگیری کرد که این هجونامه ساختگی است. اما محمدامین ریاحی با درنگریستن به اینکه از این هجونامه در شهریارنامهٔ عثمان مختاری، از ستایشگران مسعود سوم غزنوی نوادهٔ محمود، — که پیش از چهارمقالهٔ نظامی عروضی نوشته شده، نام برده شده — سرودن هجونامهای بهدست فردوسی را پذیرفتنی دانستهاست. پژوهشگرانی مانند نولدکه، تقیزاده و صفا نیز باور به اصیل بودن هجونامه و بنیاد برخی بیتهای آن دارند. نولدکه باور دارد که به گواه واژهٔ «این نامه» در برخی بیتهای هجونامه، فردوسی به پیوست شاهنامه، هجونامه را آوردهاست تا با این کار همهٔ بیتهای پراکنده در شاهنامه را — که در ستایش محمود بودهاست — بزداید. همچنین جلال خالقی مطلق بر این باور است که بهسبب برساخته بودن بیشتر بیتهای هجونامه نمیتوان بنیاد آن را نادیده گرفت و در آنجا نیز بیتهای زیبایی وجود دارد که از شاهنامه برگرفته نشدهاست؛ و میگوید چنین مینماید که شیرانی بیشتر در پی پشتیبانی از محمود بودهاست. برپایهٔ بیتی در هجونامه که فردوسی در آن به هشتاد سالگی خود اشاره میکند، هجونامه پیش از سال ۴۰۹ ه.ق سروده شدهاست.(منبع)
ز کس گر نترسی بترس از خدای
گر ایدونک گیتی به شاهی تراست
نگویی که این خیره گفتن چراست
که بددین و بدکیش خوانی مرا
تو این نامهٔ شهریاران بخوان
سر از چرخ گردان همی مگذران
مرا سهم دادی که در پای پیل
تنت را بسایم چو دریای نیل
گر از مهر ایشان حکایت کنم
اگر شاه محمود از این بگذرد
مر او را به یک جو نسنجد خرد
من از مهر این هر دو شه نگذرم
منم بندهٔ هر دو تا رستخیز
اگر شه کند پیکرم ریزه ریز
نه این نامه بر نام محمود گفت
نه زین گونه دادی مرا تو نوید
نه این بودم از شاه گیتی امید
سخنهای نیکم به بد کرد یاد
فروزنده اخگر چون انگشت کرد
هر آن کس که شعر مرا کرد پست
چو فردوسی اندر زمانه نبود
بد آن بد که بختش جوانه نبود
بسی رنج بردم در این سال سی
به دانش نبد شاه را دستگاه
وگرنه مرا برنشاندی به گاه
مرا سیم و زر تا به زانو بدی
چون اندر تبارش بزرگی نبود
مرا گفت: خسرو که بودهست و گیو؟
همان رستم و طوس و گودرز نیو؟
مرا در جهان شهریاری نو است
بسی بندگانم چو کیخسرو است
که دادم یکایک از ایشان نشان
شد از گفت من نامشان زنده باز
به سی سال بردم به شهنامه رنج
که شاهم ببخشد بسی تاج و گنج
به پاداش من گنج را در گشاد
از آن من فقاعی خریدم به راه
سر رشتهٔ خویش گم کردن است
به جیب اندرون مار پروردن است
درختی که او تلخ دارد سرشت
وز او جوی خلدش به هنگام آب
به بیخ انگبین ریزی و شیر ناب
که زنگی به شستن نگردد سپید
که نه کیش دارد نه آیین و دین