1
«اشم و هو....»: اشه بهترین نیکی [و مایۀ] بهروزی است. بهروزی از آن کسی است که درست کردار [و خواستار] بهترین اشه است.
«فروزانه....» : من خستویم که مزدا پرست، زرتشتیريال دیو ستیز و اهورایی کیشم.
«هاونی اشون، رد اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
«ساونگهی» و «ویسیه»ی اشونريال ردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
2
آذر پسر اهوره مزدا
خشنودی ترا ای آذر پسر اهوره مزدا، ستایش ونیایش وخشنودی و آفرین.
3
«یثه اهو و یریو...» که «زوت» مرا بگوید.
«آثارتوش آشات چیت هچا...» که پارسا مرد دانا بگوید.
«اشم و هو....»
«یثه اهو و یریو...»: همان گونه که او رد برگزیده و آرمانی جهانی (آهو)ست رد مینوی (رتو) و بنیاد گذار کردارها و اندیشه های نیک زندگانی در راه مزداست.
شهریاری از آن اهوره است. اهوره است که او را به نگاهبانی درویشان برگماشت.
4
«فرستویه...» اندیشۀ نیک و گفتار نیک و کردار نیک را فرا می ستایم.
از آنچه در [پهنۀ] اندیشیدن و گفتن و کردن است، اندیشۀ نیک و گفتار نیک و کردار نیک را می¬پذیرم.
من همۀ اندیشۀ بد و گفتار بد و کردار بد را فرو می¬گذارم.
5
ای امشاسپندان!
من ستایش و نیایش [خویش را] با اندیشه، با گفتار، با کردار، با تن وجان خویش به سوی شما فراز می¬آورم.
6
من نماز «اشه» می گزارم.
«اشم و هو....ـ
7
من خستویم که مزدا پرست، زرتشتی، دیوستیز واهورایی کیشم.
هاونی اشون، رد اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
ساونگهی و ویسیه¬ی اشون، ردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
ردان روز و گاهها و ماه و «گهنبار» وسال را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
8
اهوره مزدای رایومند فرهمند، آمشا سپندان، مهر فراخ چراگاه و رام بخشندۀچراگاه خوب....
9
«خورشید» جاودانۀ رایومند تیز اسب، «اندروای» زبر دست، دیدبان دیگر آفریدگان، آنچه از تو – ای اندر وای – که از سپند مینوست، راست¬ترین دانش مزدا آفریدۀ اشون دین نیک مزداپرستی...
10
«منثره»ی ورجاوند کار آمد، داد دیوستزی، زرتشتی، روش دیرین، دین نیک مزدا پرستی، باور داشتن به «منثره»، هوش دریافت دین مزداپرستی، آگاهی از «منثره»، دذانش سرشتی مزدا آفریده، دانش آموزشی مزدا داده....
11
آذر اهوره مزدا
ای آذر اهوره مزدا!
تو وهمۀ آتشها، کوه «اوشیدرن» مزدا آفریده و بخشنده آسایش اشه...
12
همۀ ایزدان اشون مینوی وجهانی، فروشی های نیرومند پیروز اشونان، فروشی های نخستین آموزگاران کیش، فروشی¬های نیاکان....
خشنودی شما را ستایش ونیایش و خشنودی و آفرین.
13
[زوت:]
« ریثه آهوو یریو....» که زوت مرا بگوید.
[راسپی:]
«یثه اهو ویریو...» که زوت مرا بگوید.
[زوت:]
«اثارتوش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.
«اشم و هو....»
14
خشنودی اهوره مزدا و شکست اهریمن را، آنچه با خواست اهوره مزدا سازگارتر است آشکار شود.
«اشم وهو ....»
15
«یثه اهوو یریو...»
هات 1
1
[زوت و راسپی:]
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می آورم دادار اهوره مزدای را یومند فره مند، بزرگترین و زیباترین و استوارترین و خردمندترین و برزمند ترین و «سپندترین» را.
[آن] نیک منش بسیار رامش بخشنده، آن «سپندترین» که ما را بیافرید. آن که مارا پیکر هستی بخشید. آن که ما را بپروراند.
2
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم بهمن واردیبهشت و شهریور و سپندارمذ و خرداد و امرداد وگوش تشن وگوشورون و آذر اهوره مزدا – تخشاترین امشا سپندان – را.
3
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم [یزدان] گاهها، ردان اشه را. هاونی اشون، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم ساونگهی و ویسیه ی اشون، ردان اشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم مهر فراخ چراگاه، [آن] هزار گوش ده هزار چشم، [آن] ایزد نامبردار را و رام بخشندۀ چراگاه خوب را.
4
[زوت:]
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم «رپیثوین» اشون، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم «فرادت فشو» و «زنتوم» اشون، ردان آشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم اردیبهشت و آذر اهوره مزدا را.
5
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم «ازیرین» اشون، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم «فرادت ویر» و «دخیوم» اشون، ردان آشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم رد بزرگوار «نپات اپام» وآبهای مزدا آفریده را.
6
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم «اویسروثریم» اشون، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم «فرادت ویسپم» و «زرتشتوم» اشون، ردان آشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجا می¬آورم فروشی های آشونان را، زنان و گروه فرزندان آنان را .
«یایریه هوشیتی» را، «ام»ی نیک آفریدۀ برزمند را، «بهرام» اهوره آفریده و «او پرتاب» پیروز را.
7
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم «اشهین» اشون، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم «برجیه» و «نمانیه»ی اشون، ردان آشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم «سروش» پارسای پاداش بخش پیروی گیتی افزای را و «رشن» راست ترین و «ارشتاد» گیتی افزای وجهان پرور را.
8
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم [یزدان] ماه و «اندرماه» اشون، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم «پر ماه» و «ویشپتت»ی اشون، ردان آشونی را.
9
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم [ایزدان] «گهنبار»ها، ردان اشونی را و «میدیوزرم» اشون، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم «میدیوشم» اشون، ردان آشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم «پتیه شهیم» اشون ، رد اشونی را
نوید [ستایش] می¬دهم
ستایش بجای می¬آورم «ایا سرم» اشون، رد اشونی را و «میدیارم» اشون، رد اشونی را و «همسپنمدم» رد اشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم [ایزدان] سال ، ردان اشونی را.
10
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم همۀ این ردان را که سی و سه ردان آشونی اند به پیرامون هاونی. آنان از آن بهترین اشه اند که مزدا آموخته وزرتشت گفته است.
11
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم اهوره و مهر، بزرگواران گزندنا پذیر اشون را، ستارگان آفریده شپند مینو را، ستراه «تشتر» رایومند فره مند را، «ماه» در بردارندۀ تخمۀ گاو را، خورشید تیز اسب – چشم اهوره مزدا – را، مهر، شهریار همه سرزمینها را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم «هرمزد [روز]» را یومند فره مندرا.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم [ماه] فروشی های اشونان را.
12
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم ترا ای آذر، پسر اهوره مزدا و همۀ آذران را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم آبهای نیک و همۀ آبها و همۀ گیاهان مزدا آفریده را.
13
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم «منثره»ی ورجاوند کار آمد را، داد دیو ستیز را، داد زرتشتی را، روشن دیرین را، دین نیک مزدا پرستی را.
14
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم کوه اوشیدرن ی مزدا آفریدۀ بخشندۀ آسایش اشه را، همۀ کوههای بخشندۀ آسایش و بسیار بخشندۀ آسایش مزدا آفریده را، فر کیانی مزدا آفریده را، فرنا گرفتنی مزدا آفریده را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم اشی نیک را، چیستای نیک را، «ارث»ی نیک را، «رسستات» نیک را، «فر» را و پاداش مزدا آفریده را.
15
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم آفرین نیک اشون را و اشون مرد پاک ودامویش اوپمن، ایزدچیره دست دلیر را.
16
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم این جاها و روستاها وچراگاهها وخانمانها و آبشخورها وآبها و زمینها و گیاهان و این زمین و آن آسمان و باد پاک را، ستاره وماه وخورشید و «انبران» جاودانه و همۀ آفریدگان سپند مینو را و اشون مردان و اشون زنان را که ردان اشونی اند.
17
به هاونگاه نوید[ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم رد بزرگوا اشونی را، ردان روز و گاهها و ماه وگهنبارها و سال را که ردان اشونی اند.
18
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم فروشی ها نیرومند پیروز اشونان را، فروشی های نخستین آموزگاران کیش را، فروشی های نیاکان را و فروشی خویش را.
19
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم همۀ ردان اشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم همۀ نیکی بخشندگان را: ایزدان اشون مینوی و جهانی را که به آیین بهترین اشه، برازندۀ ستایش و سزاوار نیایشند.
20
ای هاونی اشون، ردا اشونی.
ای ساونگهی اشون، رد اشونی.
ای زپیثوین اشون، رد اشونی.
ای آزیرین اشون، رد اشونی.
ای اویسروتریم اشون رد اشونی.
ای اشهین اشون، رد اشونی.
21
اگر ترا آزردم، اگر درمنش، اگردر گویش، اگر در کنش، اگر به خواست خویش، اگر نه به خواست خویش ترا آزردم، اینک ترا می ستایم.
اگر از تو روی گردان شدم، [دیگرباره] ترا به ستایش ونیایش نوید می¬دهم.
22
شما همه، این بزرگترین ردان اشون، ای ردان اشونی!
اگر شما را آزردم، اگر در منش، اگر در گویش، اگر در کنش ، اگر به خواست خویش، اگر نه به خواست خویش شمارا آزردم. اینک شما را می ستایم.
اگر از شما روی گردان شدم، [دیگر باره] شمارا به ستایش ونیایش نوید می¬دهم.
23
[زوت و راسپی:]
من خستویم که مزدا پرست، زرتشتی ، دیو ستیز و اهورایی کیشم.
هاونی اشون، ردا اشونی را ستایش ونیایش وخشنود و آفرین.
ساونگهی و ویسیه ی اشون، ردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
ردان روز وگاهها و ماه و گهنبارها و سال را ستایش ونیایش وخشنودی و آفرین.
هات 2
1
[زوت و راسپی:]
«زور» خواستارم ستایش را. «برسم» خواستارم ستایش را.
برسم خواستارم ستایش را. زور خواستارم ستایش را.
زور وبرسم خواستار ستایش را.
برسم و زور خواستار ستایش را.
بااین زور و این برسم خواستار ستایشم.
با این برسم و با این زور خواستار ستایشم.
با زور و این برسم خواستار ستایشم.
[زورت:]
با این برسم و زور و کشتی [برسم] به آیین اشه گسترده، خواستار ستایشم.
2
با این زور و برسم، خواستار ستایش اهوره مزدای اشون،رد اشونی ام ، خواستار ستایش امشاسپندان، شهریاران نیک خوب کنشم.
3
با این زور و برسم، خواستار ستایش [ایزدان] گاهها، ردان اشونی ام؛ خواستار ستایش هاونی اشون، رد اشونیام، خواستار ستایش ساونگهی و ویسه ی اشون،ردان اشونی¬ام.
با این زور و برسم، خواستار ستایش مهر فراخ چراگاه،[آن] هزارگوش ده هزار چشم؛ [آن] ایزد نامبردار، خواستار ستایش «رام» بخشندۀ چراگاه خوبم.
4
با این زور و برسم، خواستار ستایش ر پیثوین اشون، ردان اشونی ام؛ خواستار ستایش فرادت فشو زونتوم اشون، رد اشونی ام.
با این زور و برسم، خواستار ستایش اردیبهشت و آذر پسر اهوره زدایم.
5
با این زور و برسم، خواستار ستایش ازیرین اشون، رد اشونی ام؛ خواستار ستایش فرادت و یر و دخیوم اشون، رد اشونی ام.
بااین زور و برسم، خواستار ستایش رد برگوار، شهریاد شیدور، اپام نپات تیز اسبم؛ خواستار ستایش آبهای مزدا آفریده اشونم.
6
با این زور و برسم، خواستار ستایش اویسروثریم اشون، رد اشونی ام؛ خواستار ستایش فرادت و یسپم و زرتشتوم اشون، ردان اشونی ام.
با این زور و برسم، خواستار ستایش فروشی های نیک توانای پاک اشونانم؛ خواستار ستایش زنان و گروه فرزندانم آنانم، خواستار ستایش یایریه هوشیتی ام؛ خواستار ستایش ام ی نیک آفریدۀ برزمندم؛ خواستار ستایش بهرام اهوره آفریده ام؛ خواستار ستایش اوپرتات پیروزم.
7
با این زور و برسم، خواستار ستایش برجیه ونمانیه یاشون، ردان اشونی ام.
با این زور و برسم، خواستار ستایش سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای، رداشونی ام؛ با این خواستار ستایش رشن راستترینم؛ خواستار ستایش آرشتادا گیتی افزای وجهان پرورم.
8
با این زور و برسم، خواستار ستایش [ایزدان] اشون ماه،رد اشونی ام؛ خواستار ستایش اندراه اشون، رد اشونی ام، خواستار ستایش پر ماه و ویشپتث ی اشون؛ رد اشونی ام.
9
با این زور و برسم، خواستار ستایش [ایزدان] اشون گهنبارها، ردان اشونی ام؛ خواستار ستایش میدیوزرم اشون،رد اشونی ام.
با این زور و برسم، خواستار ستایش میدیوشم اشون؛ ردا اشونی ام.
با این زور و برسم، خواستار ستایش پتیه شهیم اشون ، رد اشونی ام.
با این زور و برسم، خواستار ستایش ایا رم اشون، رداشونی ام.
با این زور و برسم، خواستار ستایش میدیا رم اشون، رداشونی ام.
با این زور و برسم، خواستار ستایش همسپتمدم اشون، رداشونی ام.
با این زور و برسم، خواستار ستایش [ایزدان] اشون سال، رداشونی ام.
10
با این زور و برسم، خواستار ستایش همۀ ردان اشونم؛ آنان که سی و سه ردان اشونی اند به پیرامون هاونی.آنان از آن بهترین اشه اند که مزدا آموخته وزرتشت گفته است.
11
با این زور و برسم، خواستار ستایش اهوره ومهر، بزرگواران گزند نا پذیر اشونم؛ خواستار ستایش ستارگان وماه وخورشیدم.
با این گیاه برسم، خواستار ستایش مهر، شهریار همۀ سرزمینهایم.
با این گیاه برسم، خواستار ستایش هرمزد[روز] رایومند فره مندم.
با این گیاه برسم، خواستار ستایش [ماه] فروشی های نیک توانای پاک اشونانم.
12
ای آذر اهورمزدا!
با این زور وبرسم خواستار ستایش تو و همۀ آذرانم.
با این زور وبرسم خواستار ستایش بهترین آبهای مزدا آفریده اشونم؛ خواستار ستایش همۀ آبهای مزاد آفریده اشونم، خواستار ستایش همۀ گیاهان مزدا آفریده اشونم.
13
با این زور وبرسم خواستار ستایش «منثره» ورجاوند کار آمدم؛ خواستار ستایش داد دیو ستیزم؛ خواستار ستایش داد زرتشتیم، خواستار ستایش روش دیرینم، خواستار ستایش دین نیک مزاد پرستی ام.
14
با این زور وبرسم خواستار ستایش کوه اوشیدرن ی مزدا آفریدۀ بخشندۀ آسایش اشه ام؛ خواستار ستایش همۀ کوهای بخشندۀ آسایش اشه و بسیار بخشندۀ آسایش اشه ی مزدا آفریده پاک، ردان اشونی ام؛ خواستار ستایش رکیانی نیرومند مزدا آفریده ام؛ خواستار ستایش فر ناگرفتنی مزدا آفریده ام.
با این زور و برسم خواستار ستایش اشی نیک، آن شیدور بزرگوار نیرومند برزند بخشنده ام؛ خواستار ستایش فر مزدا آفریده ام؛ خواستار ستایش پاداش مزدا آفریده ام.
15
با این زور و برسم خواستار ستایش آفرین نیک اشونم؛ خواستار ستایش اشون مرد پاکم، خواستار ستایش دامویش اوپمن، ایزد دلیر چیره دستم
16
با این زور و برسم خواستار ستایش این آبها و زمینها و گیاهانم؛ خواستار ستایش این جاها و روستاها و چراگاهها و خانمانها و آبشخورهایم؛ خواستار ستایش اهوره مزدا، دارندۀ این روستاهایم.
17
با این زور و برسم خواستار ستایش همه بزرگترین ردانم: [ایزدان] روز و گاهها وماه وگهنبارها وسال.
با این زور و برسم، خواستار ستایش فروشی های نیک توانای پاک اشونانم.
18
با این زور و برسم، خواستار ستایش همۀ ایزدان اشونم؛خواستار ستایش همۀ ردان اشونی ام: هنگام ردی هاونی، هنگام ردی ساونگهی، هنگام ردی همۀ ردان اشون.