خشنودی سروش اشون دلیر تن – منثره ی سخت رزم افزار اهورایی را
*
کرده یکم 1
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه رامی ستاییم.
ای زرتشت!
نیایش نیک، بهترین کار درجهان است....
2
این است آنچه مردو زن دروند را بهتر، از کار باز تواند داشت.
این است آنچه چشمها و گوشها و دستها وزانوان ودهان مرد و زن دروند را می بندد و آنان را به نابودی می کشاند، بویژه نیایش نیک که هیچ کس را نفریبد و نیازارد.
نیایش، همچون پهلوانی دلیر و مانند زره ای است که دروج را بهتر از هر چیز از کار باز تواند داشت...
3
سروش اشون است که بهتر از هرکس ، درویشان را در پناه خویش می گیرد.
[سروش آن پیروزمندی است] که بهتر از هرکس، دروج را بر می اندازد.
اشون مردی که بیشتر از دیگران ستایش ونیایش بر زبان آورد ، در پیروزی، زورمندترین است.
منثره بهتر از هرچیز، [دیوان, پنهان دروج را می راند.
«اهون ویریه .....» پیروز مندترین سخن است.
سخن راست در روز پسین، پیروزمندترین [سخن] است.
دین مزدا پرستی – داد زرتشت – از همۀ نهادهای خوب، از همه نهادهای اشه نژاد، پذیرفتنی است.
4
ای زرتشت!
مرد یا زنی که در برابر آب بزرگی یا دشواری بزرگی یا در شب تاریک مه آلود با هنگام گذشتن از رودی ناوتاک یادرجای برخورد راهها یا در انجمن مردان اشون یا در میان گروه دروندان دیو پرست، این گفتار فرو فرستاده را با اندیشه یک اشون، با گفتار یک اشون و با کردار یک اشون، بیندیشد و بگوید و بورزد...
5
.... یا به هنگام بیم و هراس از داوری داوران یا در هر هنگام دیگر چنین کند، دیدگان دروند خشمگین در این روز و دراین شب به یاری هیچ جست وجویی، او را پیدا نخواهد کرد و دشمنی راهزنانی که گله ورمه را می ربایند، به هیچ روی او را گزندی نتواند رساند.
6
ای زرتشت!
این گفتار فرو فرستاده را هنگامی که راهزنی نزدیک شود یا دسته ای از دزدان یا گروهی از دیوان [فرارسند] به آواز بلند برخوان.
آنگاه دروندان دیو پرست کینه و رو جاودانی که جادویی بکار آورند و پریانی که به کارهای پریانه دست زنند، بهراسند و رو در گریز نهند.
دیوان ، سرکوفته و اپس گریزند و پنهان شوندن و دیو پرستان و سرکشان، ناتوان و دهان بسته مانند.
7
همچون سگ چوپان که گردا گرد گله می گردد، مانیز پیرامون سروش پارسای اشون و پیروزمند می گردیم.
اینچنین ، ما سروش پاک پیروزمند را با اندیشه نیک، با گفتار نیک و با کردار نیک می ستاییم.
8
سروش اشون را برای فر وفروعش، برای نیرو و پیروزیش، برای ستایشی که ایزدان را بجای آورد، با نماز[ی به بانگ]بلند وبا زور می ستایم.
اشی بزرگ نیک و نریو سنگ برزمند را می ستایم.
بشود که سروش پارسای پیروزمند، ما را به یاری آید.
9
سروش اشون را می ستاییم.
رد بزرگ، اهوره مزدا را می ستاییم که در اشونی، سرآمدوبرتر از همگان است.
همّ سرودهای زرتشتی و همه کنشهای نیک ورزیده را می ستاییم: آنچه را که ورزیده شده است و آنچه را که ورزیده خواهد شد.
«ینگهه هاتم .....»
کرده دوم
10
سروش پارسای برزمندپیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می ستاییم.
آن که [مرد] آلوده به گناه «گیذ» را شکست دهد.
آن که [زن] آلوده به گناه «گیذ» را شکست دهد.
آن که دیو بسیار زورمند دروج – تباه کننده زندگی – را فرو کوبد.
آن که نگاهبان ودیدبان بهروزی همه جهانیان است.
11
آن که هرگز به خواب نرود وهشیارانه آفرینش مزدا را نگاهداری کند.
آن که هرگز به خواب نرود وهشیارانه آفرینش مزدا را نگاهبانی کند.
آن که پس از فرو رفتن خورشید، سراسر جهان استومند رابا رزم افزار آخته، پاسداری کند.
12
آن که از هنگام آفرینش آن دومینو – سپند مینو و انگر [مینو]- [هرگز] نخفته و چهان اشه را پاسداری کرده است.
آن که روز و شب، همواره با دیوان مزندری در نبرد است.
13
آن که ازبیم دیوان هرسان نشود و نگریزد.
آن که همه دیوان – ناگزیر – از اوهراست و گریزان شوند و از بیم به تاریکی روی نهند.
...............................................................................................................................................................
کرده سوم
14
«یته اهو ویریو....»
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می ستاییم.
آن که نگاهبان[پیمان] آشتی [میان] دروند و سپندترین [اشون] است.
آن که امشا سپندان در هفت کشور روی زمین به سوی او فرود آمدند.
آن که آموزگار دین است و اهوره مزدای اشون، خود بدو دین بیاموخت.
................................................................................................................................................................
کرده چهارم
15
«یته اهو ویریو....»
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می ستاییم.
آن که اهوره مزدای اشون؛ اورا به درهم شکستن دیو خشم خونین درفش برگماشت.
[نگاهبان پیمان] آشتی و پیروزی را می ستاییم که جنگ وستیزه را در هم شکند.
16
یاران سروش اشون را؛ یاران رشن راست ترین را، یاران مهر فراخ چراگاه را، یاران باد اشون را ، یاران دین نیک مزدا پرستی را ، یاران ارشتاد گیتی افزای و جهان پرور و سود رساننده به جهان را، یارای اشی نیک را، یاران چیستی نیک را ، یارای چیستای درست ترین را...
17
....یاران همه ایزدان را، یاران منثره را، یاران داد دیو ستیز را، یاران روش دیرین را ، یاران امشا سپندار را ، یاران سوشیانتهای ما مردم اشون را، یاران همه افرینش اشه را ...
...............................................................................................................................................................
کرده پنجم
18
«یته اهو ویریو....»
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می ستاییم، همچون ستایشگر نخستین وپسین و میانین و پیشین با نخستین و پسین و میانین و پیشین پیشکش.
19
همه پیروزیهای سروش اشون دلیر تن – منثره پهلوان نیرومند جنگاور پرتوان بازوان را می ستاییم که دیوان را سر بکوبد.
[پیروزیهای] آن پیروزمند چیره دست و اشون و بخشنده برتری پیروزی – سروش اشون – و ایزد ارشتی را می ستاییم.
20
همه خانه هایی را که در پناه [نگاهبانی] سروش است ، می ستاییم.
خانمانی را می ستاییم که درآن، سروش اشون راگرامی داشته واشون مرد سرآمد در اندیشۀ نیک، سرآمد درگفتار نیک و سرآمد در کردار نیک را به خوبی پذیرفته باشند.
21
پیکر سروش اشون را می ستاییم.
پیکر رشن راست ترین را می ستاییم.
پیکر مهر فراخ چراگاه را می ستاییم.
پیکر باد اشون را می ستاییم.
پیکر دین نیک مزدا پرستی را می ستاییم.
پیکر ارشتاد گیتی افزای و جهان پرور و سود رساننده به جهان را می ستاییم.
پیکر اشی نیک را می ستاییم.
پیکر چیستی نیک را می ستاییم.
پیکر چیستای درست ترین را می ستاییم.
22
پیکر همه ایزدان را می ستاییم.
پیکر منثره را می ستاییم.
پیکر داد دیوستیز را می ستاییم.
پیکر روش دیرین را می ستاییم.
پیکر امشا سپندان را می ستاییم.
پیکر سوشیانتهای ما مردم اشون را می ستاییم.
پیکر سراسر آفرینش اشون را می ستاییم.
................................................................................................................................................................
23
«یته اهو ویریو.....»
سروش اشون دلیر تن- منثره ی سخت رزم افزاآهورایی را درود می فرستم.
«اشم وهو....»
«اهمایی رئشچه ....»
12
رشن یشت
خشنودی رشن راست ترین و ارشتاد گیتی افزای جهان پرور و گفتار راستین دردل افگنده گیتی افزای را.
*
1
[زرتشت] اشون پرسید:
ای اهوره مزدای اشون! ای آن که از هر آنچه پرسم، آگاهی و فریفته نشوی! ای خرد فریب نا ÷ذیر! ای از همه چیز آگاه نافریفتنی!
من به تو روی آورده ام وبا گفتار راستین، از تو می پرسم؛ مرا پاسخ گوی:
-کدام راستی و درستی در منثره ی ورجاوند هست که فرا برنده، برتر، پرستار، نیرومند، کاردان و سرآمد دیگر آفریدگان است؟
2
آنگاه اهوره مزدا گفت:
ای سپیتمان اشون!
براستی من ترا بی گاهانم از این منثره ی ورجاوند بسیار فره مندو از آن راستی و درستی که در منثره ی ورجاوند هست که فرا برنده، برتر، پرستار، نیرومند، کاردان و سرآمددیگر آفریدگان است.
3
اهوره مزدا گفت:
یک سوم از برسم را باید به راه خورشید بگسترانی و بگویی:
-ما دادخواهی را بدین جا آمده ایم.
ماخشنودی [رشن توانا] را خواستاریم.
من در این آیین «ور» اهوره مزدا را همچون دوستی به یاری همی خوانم به سوی اتش و برسم به سوی دستان سرشار، به سوی «ور» روغن و به سوی شیرۀ گیاهان.
4
پس آنگاه من- که اهوره مزدایم – همراه باد پیروز، همراه دامویش اوپمن، همراه فر کیانی وهمراه پاداش مزدا آفریده ، به یاری تو شتابم و به سوی این «ور» برپا شده، به سوی آتش و برسم، به سوی دستان سرشار، به سوی «ور» روغن و به سوی گیاهان آیم.
5
-ما دادخواهی را بدین جا آمده ایم.
ما خشنودی رشن توانا را خواستاریم.
من در این «ور» دوستی را به یاری همی خوانم به سوی آتش و برسم، به سوی دستان سرشار، به سوی «ور» روغن و به سوی شیرۀ گیاهان.
6
پس رشن بزرگ توانا همراه باد پیروز، همراه دامویش اوپمن، همراه فرکیانی و همراه پاداش مزدا آفریده ، به یاری تو شتابد وبه سوی این «ور» بر پا شده، به سوی آتش به برسم، به سوی دستان سرشار، به سوی «ور» روغن و به سوی شیرل گیاهان آید.
7
ای رشن اشون! ای راست ترین رشن!ای سپندترین رشن! ای داناترین رشن! ای رشن که بهتر از همه بازتوانی شناخت! ای رشن که دور را بهتر از همه توانی دید! ای رشن که دور را بهتر از همه توانی دریافت! ای رشن که بهتر از همه ، دادخواه را به فریاد رسی! ای رشن که دزد را بهتر از همه براندازی!
8
اگر تو آزرده نباشی؛» دادخواه را]بهتر [بدانچه خواهان است]، برسانی ؛ بهتر زخم فرود آوری و دزد و راهزن را بهتر نابود کنی.
9
ای رشن اشون!
اگر تو درکشور ارزهی هم باشی، ماترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
10
ای رشن اشون!
اگر تو در کشور سوهی هم باشی، ما ترا به یاری همی خونیم.
.................................................................................................................................................................................
11
ای رشن اشون !
اگر تو در کشور فرد ذفشو هم باشی، ما ترابه یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
12
ای رشن اشون !
اگر تو در کشور وید ذفشو هم باشی، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
13
ای رشن اشون !
اگر تو در کشور واور وبرشتی هم باشی، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
14
ای رشن اشون !
اگر تو در کشور واور و جرشتی هم باشی، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
15
ای رشن اشون !
اگر تو در کشور درخشان خونیرث هم باشی، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
16
ای رشن اشون !
اگر تو در دریای فراخ کرت هم باشی، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
17
ای رشن اشون !
اگر تو بر بالای درختی باشی که آشیانۀ سیمرغ در آن است ودر میان دریای فراخ کرت برپاست – درختی که دربر دارندۀ داروهای نیک و داروهای کارگر است و پزشک همگان خواننندش ، درختی که بذر همه گیاهان در آن نهاده شده است – ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
18
ای رشن اشون !
اگر تو در سرچشمۀ رود «رنگها» هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
19
ای رشن اشون !
اگر تو در دهانه رود ـ«رنگها» هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
20
ای رشن اشون !
اگر تو در کرانه این زمین هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم. .................................................................................................................................................................................
21
ای رشن اشون !
اگر تو در میان این زمین هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
22
ای رشن اشون !
اگر تو در هر جای این زمین که باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
23
ای رشن اشون !
اگر تو بر فراز کوهساران درخشان و بسیار رشتۀ البرز هم باشی؛ البرزی که از ستیغ آن مه برنخیزد – آن جا که نه شب هست و نه تاریکی ، نه با د سرد ونه باد گرم ، نه ناخوشی کشنده و نه آلایش دیو آفریده - ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
24
ای رشن اشون !
اگر تو بر فراز کوه همه جا ستوده و زرین هکر هم باشی – آن جا که اردویسور آناهیتا از بلندای هزار بالای آدمی فرو ریزد- ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
25
ای رشن اشون !
اگر تو برستیغ کوه البرز هم باشی – آن جا که ستارگان و ماه و خورشید گرداگرد آن چرخانند - ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
26
ای رشن اشون !
اگر تو در سپهر ستاره ونند مزدا آفریده هم باشید ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
27
ای رشن اشون !
اگر تو در سپهر ستاره تشتر رایومند فره مند هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
28
ای رشن اشون !
اگر تو در سپهر ستار هفتورنگ هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
29
ای رشن اشون !
اگر تو در سپهرستارگان در بردارنده تخمه آبها هم باشی، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
30
ای رشن اشون !
اگر تو در سپهر ستارگان در بردارنده تخمه زمین هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
31
ای رشن اشون !
اگر تو در سپهر ستارگان در بردارندۀ بذر گیاهان هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
32
ای رشن اشون !
اگر تو در سپهر ستارگانی باشی که از آن «سپند مینو» یند، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
33
ای رشن اشون !
اگر تو در سپهر ماه در بردارنده تخمه گاو هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
34
ای رشن اشون !
اگر تو در سپهر خورشید تیز اسب هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
35
ای رشن اشون !
اگر تو در جو فروغ بی آغاز هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
36
ای رشن اشون !
اگر تو در فروغ بهشت پاکان هم باشی – آن جا که سرای همه خوشیهاست - ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
37
ای رشن اشون !
اگر تو در گر زمان درخشان هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................38
«یثه آهو و یریو....»
رشن راست ترین و ارشتاد گیتی افزای جهان پرور و گفتار راستین در دل افگنده گیتی افزای را درود می فرستم.
»اشم وهو.....»
«اهمایی رئشچه......»
13
فروردین یشت
خشنودی فروشی های توانای بسیار نیرومند اشونان و فروشی های نخستین آموزگاران کیش و فروشی های پیام آوران را.
کرده یکم
1
اهوره مزدا به سپیتمان زرتشت گفت:
ای سپیتمان !
اینک براستی ترا از زور و نیرو وفر ویاری و پشتیبانی فروشی های توانای پیروزمند اشونان می آگاهانم که چگونه فروشی های توانای اشونان، مرا به یاری آمدند و چه سان مرا یاوری رساندند.
2
ای زرتشت!
از فر و فروغ آنان است که من آسمان را در بالا نگاه می دارم تا از فراز، فروغ بیفشاند.
[آسمانی] که این زمین و گرداگرد آن را همچون خانه ای فرا گرفته است.
[آسمانی] استوار و دور کرانه که در جهان مینوی برافراشته و برپا داشته شده است و چنین می نماید که فلزی گداخته بر فراز سومین لایه زمین بدرخشید .
3
[آسمانی] همچون جامه ستاره آذرین مینوی که مزدا و مهر و رشن و سپندارمذ پوشیده اند.
[آسمانی] که آغاز و انجام آن دیده نشود.
8-4
ای زرتشت!
از فر و فروغ آنان است که من اردویسور اناهیتا را – که در همه جا [دامان] گسترده، درمان بخش، دیو ستیز واهورایی کیش است – نگاه می دارم.
.................................................................................................................................................................................
9
ای زرتشت!
از فر و فروغ آنان است که من زمین فراخ آهوره آفریده را نگاه می دارم: این [زمین, بلند پهناور را که در برگیرندۀ بسی چیزهای زیباست؛ که دربر گیرندۀ سراسر جههان استومند – چه جاندار و چه بیجان – و کوههای بلند دارای چراگاههای بسیار و آب فراوان است.
10
بر این [زمین]، رودهای ناوتاک روان است.
بر این [زمین]، نگاهداری گاو و مردمان را، نگاهداری سرزمینهای ایرانی را، نگاهداری جانوران پنجگانه را ونگاهداری اشون مردان پاک را گیاهان گوناگون می روید.
11
ای زرتشت!
از فر و فروغ آنان است که من فرزندان هستی یافته را در زهدان [مادران] نگاه می دارم تا نمیرند و پیش از زایش، استخوانها و موها وگوشت و اندرونه و پاها و اندامهای نرینگی یا مادینگی آنان را بهم می پیوندم.
12
اگر فروشی های توانای اشونان مرا یاری نمی کردند، هر آینه بهترین گونه های جانوران و مردمان، مرا بر جای نمی ماندند، دروج نیرو می گرفت و فرمانروایی می کرد و جهان استومند،از آن دروج می شد.
13
دروج در میان زمین و آسمان – میان دومینو – جای می گزید.
دروج در میان زمین و آسمان – میان دومینو - به توانایی و چیرگی می رسید.
پس آنگاه اهنگرمینوی زبر دست و چیره، از سپند مینوی شکست خورده ، گام واپس نمی کشید
14
از فر و فروغ آنان است که آبها از سرچشمه های همیشه جوشان، روانند.
از فر و فروغ آنان است که گیاهان از ریشه های نخشکیدنی بر زمین رویانند.
از فر و فروغ آنان است که بادهای پراکنندۀ ابرها، از خاستگاههای همیشگی وزانند.
15
از فر و فروغ آنان است که زنان تخمۀ فرزندان را در زهدان می گیرند.
از فر و فروغ آنان است که زنان ، آبستن فرزندان می شوند.
از فر و فروغ آنان است که زنان باردار، آسان می زایند.
از فر و فروغ آنان است که مرد انجمنی زاده شود: مردی که بتواند در انجمن، سخن خود را به گوشها فرو برد، مردی دانشور که بتوانداز گفت وشنودبا «گویم» پیروز بدر آید.
از فر و فروغ آنان است که خورشید، راه خویش را می پیماید.
از فر و فروغ آنان است که ماه، راه خویش را می پیماید.
از فر و فروغ آنان است که ستارگان، راه خویش را می پیمانند
17
آنان فروشی های اشونانند که درجنگهای سخت، بهترین یار و یاورند.
ای سپیتمان!
[فروشی های]نخستین آموزگاران کیش و [فروشی های] هنوز نازادگان – سوشیانتهای نو کننده جهان – [درمیان] فروشی های اشونان، از همه نیرومندترند.
ای سپیتمان زرتشت !
دیگر فروشی ها ) فروشی های اشونان هنوز زنده) از [فروشی های اشونان] درگذشته، نیرومندترند.
18
آن که درازنای زندگانی، فروشی های اشونان را بخوبی نگاهداری کندو مهر فراخ چراگاه وارشتاد گیتی افزای جهان پرور را به نیکی پاس دارد – خواه فرمانروای یک سرزمین باشد ، خواه شهریار [کشورها] – پیروزترین کسان شود.
19
ای سپیتمان!
این است زور و نیرو و فر و یاری و پشتیبانی فروشی های توانای پیروزمند اشونان که ترا براستی ازآن آگاهانیدم، فروشی های توانای اشونانی که مرا به یاری آمدندو یاوری رساندند.
کرده دوم
20
اهوره مزدا به سپیتمان زرتشت گفت:
ای سپیتمان زرتشت!
اگر در این جهان استومند، راهزنی بر سرراه توآید، اگر از جنگ و نیاز هراس آور، به تن خویش بیمناک باشی ای زرتشت! آنگاه این گفتار را باژگیر . این گفتار پیروزمند را بلند بخوان ای زرتشت!
21
فروشی های نیک تونای پاک اشونان را می ستایم و می سرایم و [به یاری] همی خوانم.
ما فروشی های وابسته به خانمان و روستا و شهر و کشور و زرتشتوم را می ستاییم.
[فروشی های] اشونانی را که بوده اند و هستند و خواهند بود ، می ستاییم.
[فروشی های] همه تیره ها را ، نیرومندتری [فروشی های] تیره های نیرومند را می ستاییم.
22
فروشی هایی که آسمان را نگاه داشتند ، آب رانگاه داشتند، زمین را نگاه داشتند؛ گاو را نگاه داشتند؛ فرزندان هستی یافته را در زهدان مادران نگاه داشتند تا نمیرند و پیش از زایش، استخوانها وموها و گوشت و اندرونه و پاها و اندامهای نرینگی یا مادینگی آنان بهم پیوندد.
23
[فروشی هایی] که بسیار بخشنده اند ، که زورمند فرا رسند؛ که نیک فرا رسند ؛ که نیرومند فرا رسند ؛ که دلیر فرا رسند ؛ که از پی دادخواهی فرارسند.
در ستیزۀ خونین، آنان را باید به یاری خواند.
در رزم، آنان را باید به یاری خواند.
در جنگ، آنان را باید به یاری خواند.
24
[آنانند] که یاری خواهان را پیروزی بخشند؛ که نیازمندان را رستگاری دهند؛ که رنجوران را تندرستی ارزانی دارند؛ که اشون را – اشونی که ایشان را ستایش کنان وخشنود کنان زور نیاز آورد – فرنیک بخشند.
25
فروشی ها بدان جایی که اشون مردان، اشه را بیشتر باور داشته باشند، بدان جایی که بزرگترین نیازها آماده شده باشد، بدان جایی که با اشون مرد ستیزه نورزیده باشند، خشنودتر در آیند.
کرده سوم
26
فروشی های نیک تونای پاک اشونان را می ستاییم که زورمندترین سواران ، چالاک ترین پیشتازان ، استوراترین پشتیبانان و شکست ناپذیرترین افزارهای رزم اند و آن کسی را که بدو روی آورند، از تاخت وتاز دشمن نگاه دارند.
27
این نیکان را، این بهترینان را – فروشی های نیک توانای پاک اشونان را – هنگامی که برسم گسترده ایم، می ستاییم.
آنان را در پهنۀ پیکار و در هنگامۀ جنک – آن جا که دلیر مردان در رزمگاه به یکدیگر در آویزند – باید به یاری خواند.
28
مزدا آنان را به یاری خواند، نگاهداری آسمان زمین و آب و گیاه را، بدان هنگام که سپندن مینو آسمان را برافراشت، بدان هنگام که آب و زمین و گاو و گیاه را پدید آورد؛ بدان هنگام که فرزندان هستی یافته را در زهدان ما دران نگاه داشت تا نمیرند و پیش از زایش، استخوانها و موها و گوشت و اندرونه و پاها و اندامهای نرینگی یا مادینگی آنان بهم پیوندد.
29
سپند مینو فروشی های نیرومند ، آرام گزیده ، خوب چشم، تیزبین، نیوشا ، دیرزمانی اسوده، برزمند، کمر بر میان بسته، در آرامگاه نیک و فراخ جای گرتفه، تیز پرواز، بختیار و نامدار را به نگاهبانی آسمان برگماشت.
کرده چهارم
30
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که در دوستی و در کردار، نیکندو مردمان را نیازارند.
مردمانی که شما نیکان، رازداران، تیزبینان ، چاره بخشان، نامداران و در رزم پیروزمندان را از این پیش، نیاز رده باشند ، نزد شما جای گزینندن و همنشین دیر پای شما شوند.
کرده پنجم
31
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که با ارادۀ استوار و زورمندی بسیار، با زبردستی به زیان دشمنان درکارند و بازوان پرتوان آن بدخواهان را در پهنۀ پیکار، از کار باز دارند.
کرده ششم
32
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که پیمان شناس ، دلیر و نیرومندندو در برابر نهانگاههای دشمن، ما را پناه بخشند.
مینویان بخشایشگر درمان بخشی که از درمان اشی بهره مندند؛ که بسان زمین فراخ ،همانند رودها و دراز و همچون خورشید بلندند.
کرده هفتم
33
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را مس ستاییم که چالاک، دلیر، کارآزموده و هراس افگن [در رسند و] همه ستیزه دشمنان – خواه دیوان، خوان مردمان [دروند] – راناچیز و نابود کنند.
فروشی هایی که به خواست خویش، هماوردان را هنگام تاخت و تاز براندازند.
34
ای تواناترین [آفریدگان]!
شما نیکیهای خود را – پیروزی و برتری چیره شونده اهوره آفریده را – به [مردمان] سرزمینهایی ارزانی می دارید که در آن جا از نیکیهای شما به ناروا بهره نگرفته باشند و شما از آنان رنجیده و آزرده وناخشنود نباشید. آن جا که شما را سزاوار ستایش و برازندۀ نیایش دانند و شما در آن جا راه گزیده خویش را می پیمایید.
کرده هشتم
35
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم؛ آن نامداران در رزم پیروز بسیار نیرومند سپر دار را که از راه راست به راه کژ نگرایند.
آن که پیش می تازد و آن که در پی او می تازد – هر دو – [فروشی ها را] به یاری همی خوانند.
از پی تا زنده، دست یابی بر پیشتاز را و پیشتاز، رهایی از چنگ دشمن را بانک یاری خواهی برآورند.
36
...........................................................................................................................................................................
کرده نهم
37
فروشی های نیک توانای پاک اشونانن را می ستاییم که رزم آوران بسیار بسیج کننده؛ رزم آورانی رزم افزار بر میان بسته که با درفشهای درخشان برافراشته، به پیکار شتابند.
آنانند که از این پیش – هنگام پیکار «خشتاوی» های دلیر با «دانو» ها – فرا رسیدند.
38
شمایید که از این پیش، تاخت و تاز و ستیزه «دانو»های تورانی را در هم شکستید.
به یاری شما بود که پیش از این،«کرشنز»ها- همچنین «خشتاوی» ها و سوشیانتهای دلیر نامور پیروزمند – بسیار نیرومند شدند و خانه های هراس انگیز بیش از ده هزار از فرمانروایان «دانو» ها
ویران شد.
کرده دهم
39
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که هر دو بال رده های آراستۀ سپاه [دشمن] را در هم شکنند؛ دل [سپاه] را از هم بشکافند و یاری رساندن به نیک مردان و به تنگنا در افگندن بد کرداران را، چالاک از پی بتازند.
کرده یازدهم
40
فروشی های نیک توانای پاکماشونان را می ستاییم.
آن توانایان دلیر پیروزمند در جنگ کامیاب را که گاه بخشندۀ آسایشندو گاه تاخت و آورند و گاه تکاپو کنند...
آن اشونانی که دادخواه را پیروزی بخشند و خواستار [کامیابی] را کامروا کنند و بیمار را تندرستی ارزانی دارند، از پیکری برازنده و روانی والا برخوردارند.
41
فروشی های کسی را فر نیک بخشند که آنان را مانند آن مرد – زرتشت اشون؛ راد مردجهان آستومند ورد مردمان – بستاید به هنگامی که آهنگ کاری داشت؛ به هنگامی که در بیم و هراس بود.
42
هنگامی که بانگ دادخواه برآید، آنان به شتاب نیروی خیال از فراز آسمان فرود آیند، همراه با نیروی نیک ساخته و پیروزی اهوره آفریده وبرتری چیره شونده و سودی که چیزهای گرانبها بخشد و شکوه پاک و فرخنده آورد و به آیین بهترین اشه برازندۀ ستایش و شایستۀ نیایش است.
43
آنان «ستویس« را در میان زمین و آسمان به گردش در آورند تا دادخواهی دادخواهان را بشنود و باران بباراند. باران بباراند و نگاهداری گاو و مردمان را، نگاهداری سرزمینهای ایرانی را، نگاهداری جانوران پنجگانه را و یاری رساندن به اشون مردان را گیاهان برویاند.
44
ستویس زیبای درخشان پر فروغ ، در میان زمین و آسمان بگردد و دادخواهی دادخواهان را بشنود و باران بباراند. باران بباراند ونگاهداری گاو و مردمان را، نگاهداری سرزمینهای ایرانی را، نگاهداری جانوران پنجگانه را و یاری رساندن به اشون مردان را گیاهان برویاند.
کرده دوازدهم
45
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که با خود وسپر و رزم افزار از فلز ساخته در پهنۀ درخشان رزم، می جنگند؛ که نابودی هزاران دیو را خنجر آخته اند.
46
اگر بادی وزیدن گیرد و بوی رزم آوران را به میان آنان آورد، آنان به سوی رزم آورانی روی آورند که پیروزی سرنوشت آنهاست؛ بدان سویی که رزم آوران پیش از برکشیدن شمشیر و برآوردن بازوان، برای آنان – آن فروشی های نیک توانای پاک اشونان – نیاز آورند.
47
هر یک از دو گروه رزم آوران که نخست به درست باوری و راست اندیشی آنان را نماز برند، فروشی های نیک توانای پاک اشونان ، همراه مهر و رشن و دامویش اوپن و باد پیروز، بدان گروه روی آورند.
48
آنان سرزمینهای [ی دشمن] را – به سود رزم آورانی که فروشی های نیک توانای پاک اشونان، همراه مهر ورشن ودامویش اوپمن و باد پیروز بدیشان روی آورده اند – به یک زخم براندازند: پنجاهها صدها، صدها هزارها، هزارها ده هزارها، ده هزارها صدهزارها.
کرده سیردهم
49
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که هنگام «همسپتمدم» از آرامگاههای خویش به بیرون شتابند و ده شب پیاپی آگاهی یافتن را در اینجا بسر برند:
50
-کدامین کس ما را بستاید؟
کدامین کس سرود ستایش ما را بخواند و ما را خشنود کند؟
کدامین کس ما را با دست بخشندگی، با شیر و پوشاک و با نیازهایی که بخشش آنها، بخشنده را به [دهش] اشه تواند رساند، پذیرا شود؟
نام کدام یک از ما را بستاید؟
روان کدام یک از ما را بستاید؟
به کدام یک از ما این نیازها را پیشکش کند تا اورا خوراک نکاستنی جاودانی بخشند؟
51
کسی که آنان را با دست بخشندگی، با شیر و پوشاک و با نیازهایی که بخشش آنها، بخشناده را به [دهش] اشه تواند رساند ، بستاید، فروشی های نیک توانای پاک اشونان – اگر رنجیده و آزرده و نا خشنود نباشند – اورا خواستار شوند:
52
این خانه از انبوه ستوران و مردان بهره مند باد!
این خانه از اسب تیزتک وگردونۀ استوار بهره ور باد!
این خانه از مرد پایدار انجمنی برخوردار باد! مردی که هماره ما را با دست بخشندگی، با شیر و پوشاک و با نیازهایی می ستاید که بخشش آنها ، بخشنده را به [دهش] اشه تواند رساند.
کرده چهاردم
53
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که آبهای مزدا آفریده را به آبراهه های زیبا رهنمون شدند؛ [آبهایی] برجای ایستاده، کمه تا دیر زمانی پس از آفرینش روان نبودند.
54
اکنون آن آبها خشنودی اهوره مزدا و امشا سپندان را در آبراهه های مزد آفریده به سوی جاهای برگزیده فرشتگان، به سوی سرزمینها یی که در فرمان آمده است، روانند.
کرده پانزدهم
55
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که گیاهان بارور را به باغهای زیبا رهنمون شدند؛ [گیاهانی] برجای مانده. که تا دیر زمانی پس از افرینش رویان نبودند.
56
اکنون آن گیاهان، خشنود اهوره مزدا و امشا سپندان را در راههای مزدا آفریده درجاهای برگزیده فرشتگان، به هنگامی که در فرمان آمده است، رویانند.
کرده شانزدهم
57
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که ستارگان و ماه وخورشید و انیران را به راههایی پاک رهنمون شدند .آنها را این پیش، دیرزمانی از بیم ستیزه و تاخت و تاز دیوان ، برجای مانده بودند و جنبشی نداشتند.
58
اکنون آنها به پایان راه گرایند تا به واپسین پایگاه گردش خویش -0 به روزگار نیک نوشدن گیتی – رسند.
کرده هفدهم
59
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که 99999 تا از آنان دریای درخشان فراخ کرت را نگاهبانی می کنند.
کرده هیجدهم
60
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که 999999 تا از آنان،ستاره هفتورتگ رانگاهبانی می کنند.
کرده نوزدهم
61
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که 999999 تا از آنان، پیکر سام گرشاسپ گیسور و گرز بردار را نگاهبانی می کنند.
کرده بیستم
62
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که 999999 تا از آنان تخمه سپیتمان زرتشت پاک را نگاهبانی می کند.
کرده بیست و یکم
63
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که اگر سالار جنگاوران اشون باشد و آنان از او خشمگین و ناخشنود و آزرده و رنجیده نباشد ، در سوی راست او می جنگند.
کرده بیست و دوم
64
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم . آنان بزرگتر، توانمندتر ، دلیرتر، نیرومندتر، پیروزمندتر ، درمان بخش تر وکار آمد تر از آنند که در سخن بگنجد.
دهها هزار تن از آنان در میان نیاز آورندگان فرود می ایند.
65
ای سپیتمان زرتشت!
هنگامی که آبها با فر مزدا آفریده از دریای فراخ کرت سرازیر شود، فروشی های توانای پاک اشونان بپاخیزند: چندین چندین صدها، چندین چندین هزارها، چندین چندین ده هزارها....
66
تا هریک، خانواده و روستا و کشور و سرزمین خویش را در پی بدست آوردن آب براید واینچنین گوید:
-آیا سرزمین ما باید خشک و ویران شود؟
67
[فروشی ها] در پهنه رزم، برای خانه و سرزمین خویش می جنگند؛ برای آن جا که خانه و کاشانه داشته اند؛ آنچنان که گویی دلیر مردی رزم افزار بر میان بربسته، دارایی فراهم آوردۀ خویش را پاس می دارد.
68
هر یک [از فروشی ها] که در رساندن آب به خانواده و روستا و کشور و سرزمین خویش کامیاب شود، اینچنین گوید:
-سرزمین ما باید خرم و سرسبز شودو ببالد.
69
هنگامی که شهریار توانای کشور از دشمن کینه ور به هراس افتد، فروشی های توانا را به یاری می خواند.
70
فروشی های توانای اشونان – اگر از او خشمگین و ناخشنود و آزرده و رنجیده نباشند – به سوی او پرواز می کنند، چنان که گویی مرغی نیک شهپر به پرواز در می آید.
71
آنان، او را در ستیز با دیوان پنهان و «ورن»های فریفتار و «کیذ» ی تباهکار و اهریمن مرگ آفرین نا پاک، همچون رزم افزار و سپر و زره بکار آیند؛ چنان که گویی به یک صد و به یک هزار و به ده هزار سنگر، زخم فرود آمده باشد.
72
بدین سان، نه تیغ خوب آخته، نه گرز خوب نشانه گر فته ، نه تیر خوب رها شده، نه نیزۀ خوب پرتاب شده و نه سنگهای فلاخن با نیروی بازوان انداخته، بدو رسد.
73
آنان – فروشی های آرام گزیدۀ نیک توانای پاک اشونان – پدیدار شوند؛ خود را نمایان کنند و آمادۀ آن شوند که آگاهی یابند:
..............................................................................................................................................................................
74
منشهای آفریده را می ستاییم.
«دین» سوشیانتها را می ستاییم .
[روانهای] جانوران زمینی را می¬ستاییم.
[روانهای] جانوران آبزی را می¬ستاییم.
[روانهای] خزندگان را می¬ستاییم.
[روانهای] پرندگان را می¬ستاییم.
[روانهای] چرندگان را می¬ستاییم.
فروشی ها[ی همّ این جانوران] را می¬ستاییم.
75
فروشی های را می¬ستاییم. راد مردان را می¬ستاییم.
دلیران را می¬ستاییم. دلیرترینان را می¬ستاییم.
اشونان را می¬ستاییم. اشون ترینان را می¬ستاییم.
نیرومندان را می¬ستاییم. نیرومندترینان را می¬ستاییم.
استواران را می¬ستاییم. پیروزمندان را می¬ستاییم.
زورمندان را می¬ستاییم. زورمندترینان را می¬ستاییم.
چالاکان را می¬ستاییم. چالاک ترینان را می¬ستاییم.
تخشایان را می¬ستاییم. تخشاترینان را می¬ستاییم.
76
فروشی های نیک توانای پاک اشونان، تخشاترین آفریدگان دو مینویند که از این پیش، هنگام آفرینش آن دو – سپندمینو و انگرمینو – با شور و جنبش بپا خاستند.
77
هنگامی که انگر مینو به پتیارگی با آفرینش نیک اشه سر برآورد، بهمن وآذرگام پیش نهادند.
78
آنان پتیارگی انگرمینوی تباهکار را چنان بی اثر کردند که نتوانست آبها را از رفتن و گیاهان را از رستن باز دارد.
آبهای نیرومند آفریدگار توانا و شهریار یگانه اهوره مزدا، بی درنگ روان شدند و گیاهان رستن آغاز کردند.
79
همه آبها را می ستاییم . همه گیاهان را می¬ستاییم.
همه فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می¬ستاییم.
آبها را نام می بریم و می¬ستاییم.
گیاهان را نام می بریم و می¬ستاییم.
فروشی های توانای پاک اشونان را نام می بریم و می¬ستاییم.
80
اینک در میان همه فروشی های ازلی، فروشی اهوره مزدا را می ستاییم که بزرگترین و بهترین و زیباترین و استوارترین و هوشیارترین و برزمندترین و در اشه بلند پایگاه ترین [مینویان] است....
81
.... که روان سپید روشن درخشانش، «منثره» است و پیکرهایی که او می پذیرد، زیباترین و بزرگترین پیکرهای امشا سپندان است.
خورشید تیز اسب را می ستاییم.
کرده بیست و سوم
82
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می¬ستاییم.
امشا سپندان، شهریاران تیز بین بلند بالای بسیار زورمنددلیر آهورایی را می ستاییم که ورجاوندان جاودانه اند....
.83
... که هر هفت یکسان اندیشند، که هر هفت یکسان سخن گویند؛ که هر هفت، کرداری یکسان دارند؛ که در اندیشه و گفتار وکردار یکسانند و همه را یک پدر و یک سرور است: اهوره مزدا.
84
هر یک از آنان روان دیگری را تواند نگریست که به اندیشه نیک وگفتار نیک و کردار نیک و به گرزمان اندیشد.
راه آنان – هنگمی که به سوی نیاز زور پرواز می کنند – تابناک است.
کرده بیست وچهارم
85
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می¬ستاییم.
فروشی آذر «اور واز یشت» ی پاک انجمنی، فروشی سروش پارسای دلیر «تن- منثره» سخت رزم افزار اهورایی و فروشی نریوسنگ را می¬ستاییم.
86
فروشی رشن راست ترین، فروشی مهر فراخ چراگاه، فروشی «منثره ی ورجاوند» فروشی آسمان، فروشی آب ، فروشی زمین ، فروشی گیاه، فروشی گاو، فروشی «گیه» و فروشی دوجهان اشون را می¬ستاییم.
87
فروشی گیومرت اشون را می¬ستاییم، نخستین کسی که به گفتار و آموزش اهوره مزدا گوش فرا داد و از او خانوادۀ سرزمین های ایرانی و نژاد ایرانیان پدید آمد.
اینک بخشایش و فروشی زرتشت سپیتمان اشون را می¬ستاییم....
88
.... نخستین کسی که نیک اندیشید، نخستین کسی که نیک سخن گفت، نخستین کسی که نیک رفتار کرد.
نخستین آتربان، نخستین ارتشتاد، نخستین برزیگر ستور پرور، نخستین کسی که بیاموخت، نخستین کسی که بیاموزاند، نخستین کسی که ستور را ، اشه را،«منثره ی ورجاوند» را، فرمانبرداری از «منثره ورجاوند» را، شهریاری مینوی را و همۀ نهادهای نیک مزدا آفریده را که از آن اشه است؛ برای خود پذیرفت و دریافت.
89
نخستین اتربان، نخستین ارتشتار، نخستین برزیگر ستور پرور، نخستین کسی که از دیو روی گردانید و مردمان را بپرورد. نخستین کسی که در جهان استومند، [نماز] «اشم وهو....» خواند؛ دیوان را نفرین کرد و خستو شد که مزدا پرست، زرتشتی، دیو سیتز و اهورایی کیش است.
90
اوست نخستین کسی که در جهان استومند، سخنی را که در دین اهوره به زبان دیوان است، برخواند.
اوست نخستین کسی که در جهان استومند، سخنی را که در دین اهوره به زبان دیوان است، نوید داد.
اوست نخستین کسی که در جهان استومند، سخنی را که در دین اهوره به زبان دیوان است، ناستودنی و ناسزاوار برای نیایش خواند.
اوست پهلوان سراسر زندگی خوش و نخستین آموزگار سرزمینها.
91
به دستیاری او، همۀ «منثره ی ورجاوند» که در سرود «اشم وهو....»ست، آشکار شد.
اوست رد جهانی و رد مینوی گیتی.
اوست ستایشگر اشه که بزرگترین و بهترین و نیکوترین نهاد است.
اوست پیام آور دینی که بهترین همه دینهاست.
92
اوست که همۀ امشا سپندان – همکام به خورشید - به خواست خویش و به خشنودی درون و درست باوری، او را رد جهانی و رد مینوی گیتی خواستند و ستایشگر اشه که بزرگترین و بهترین و نیکوترین نهاد است و پیام آوردینی که بهترین همۀ دینهاست ، خواندند.
93
هنگام زدان و بالیدنش، آبها وگیاهان شادمان شدند.
هنگام زدان و بالیدنش، آبها وگیاهان بالیدند.
هنگام زدان و بالیدنش، همۀ آفریدگان سپند مینو به خود مژدۀ رستگاری دارند:
94
-خوشابه روزگار ما! اینک اتربانی زاده شد: سپیتمان زرتشت!
از این پس، زرتشت ما را با نیاز زور و برسم گسترده بستاید.
از این پس ، دین نیک مزدا در هفت کشور گسترده شود.
95
از این پس، مهر فراخ چراگاه، فرمانروایان کشور را نیرو بخشد و آشوبها را فرو نشاند.
از این پس، اپام نپات توانا، فرمانروایان کشور را نیرو بخشند و سرکشان را لگام زند.
اینک اشونی و فروشی «مدیو ماه» اشون، پسر «آراستی» را می ستاییم که نخستین بار، گفتار و آموزش زرتشت را گوش فرا داد.
96
...............................................................................................................................................................................
فروشی های اشون زنان سرزمینهای ایرانی را می¬ستاییم.
کرده سی و یکم
143
فورشی های اشون مردان سرزمینهای ایرانی را می ستاییم.
فروشی های اشون زنان سرزمینهای را می¬ستاییم.
فروشی های اشون زنان سرزمینهای را می¬ستاییم.
فروشی های اشون زنان سرزمینهای را می¬ستاییم.
فروشی های اشون زنان سرزمینهای را می¬ستاییم.
فروشی های اشون زنان سرزمینهای ایرانی را می¬ستاییم.
فروشی های اشون مردان سرزمینهای تورانی را می¬ستاییم.
فروشی های اشون زنان سرزمینهای تورانی را می¬ستاییم.
فروشی های اشون مردان سرزمینهای سیریم را می¬ستاییم.
فروشی های اشون زنان سرزمینهای سیریم را می¬ستاییم.
144
فروشی های اشون زنان سرزمینهای ساینی را می¬ستاییم.
فروشی های اشون زنان سرزمینهای ساینی را می¬ستاییم.
فروشی های اشون مردان سرزمینهای داهی را می¬ستاییم.
فروشی های اشون زنان سرزمینهای داهی را می¬ستاییم.
145
فروشی های اشون مردان همه سرزمینها را می¬ستاییم.
فروشی های اشون زنان همۀ سرزمینها را می¬ستاییم.
همۀ فروشی های نیک توانای پاک اشونان را از گیومرت تا سوشیانت پیروزمند می ستاییم
146
بشود که فروشی های نیکان، بزودی در این جا به دیدار ما بشتابند.
بشود که آنان به یاری ما آیند.
بشود که مارا – هنگامی که به تنگنا افتاده ایم – با یاوری آشکار خویش، نگاهداری کنند؛ با پشتیبای مانند مزدا اهوره و سروش پارسای توانا و «منثرهی ورجاوند» دانا – آن پیک دشمن دیو که از مزدا اهوره ی دیو ستیز است – که زرتشت را به پناه بخشی جهان استومند فرستاد.
147
ای فروشی های اشونان! ای نیکان! ای آبها! ای گیاهان!
شادمان وگرامی در این خانه فرود آیید و آرام گزینید و بمانید.
ای توانایان ! ای تواناترینان!
در این جا آتربانان کشور – که به اشه می اندیشند – دستها را در ستایش شما و به خواستاری یاری برای ما برآورده اند.
148
اینک فروشی همه اشون مردان و اشون زنان را می ستاییم که روانهایشان سزاوار ستایش و فروشی هایشان شایستۀ دادخواهی است.
اینک فروشی همه اشون مردان و اشون زنان را می ستاییم فروشی های آنان که اهوره مزدای اشون، ستایشگرانشان را پاداش بخشد.
ما از زرتشت شنیدیم که او خود ، نخستین و بهترین آموزگار دین اهورایی است.
149
اینک ما «جان» و «دین» و «بوی» و «روان» و«فروشی» نخستین آموزگاران ونخستین پیروان کیش، آن اشون مردان و اشون زنان را که انگیزۀ پیروزی اشه بوده¬اند، می ستاییم.
اینک ما «جان» و «دین» و «بوی» و «روان» و«فروشی» پیام آوران دین، آن اشون مردان و اشون زنان را که انگیزه پیروزی اشه بوده اند ، می ستاییم.
150
آموزگاران کیش را که از این پیش در خانمانها، روستاها، شهرها وسرزمینها بوده اند، می ستاییم.
آموزگاران کیش را که هم اکنون در خانمانها، روستاها، شهرها وسرزمینها بوده اند، می ستاییم.
آموزگاران کیش را که از این پس در خانمانها، روستاها، شهرها وسرزمینها بوده اند، می ستاییم.
آموزگاران کیش را که خانمانها، روستاها، شهرها وکشورها به بنیاد گذاری خانه و روستا و شهر و کشور کامیاب شدند، به اشه کامیاب شدند، به «منثره ی ورجاوند» کامیاب شدند؛ به رهایی روان کامیاب شدند و به برخورداری از همۀ خوشیها کامیاب شدند می ستاییم.
152
زرتشت رد جهانی و رد مینوی و نخستین آموزگار دینی سراسر جهان استومند را می ستاییم که نیک خواه ترین آفریدگان، بهترین شهریار آفریدگان، شکوهمندترین آفریدگان، فره مندترین آفریدگان، به ستایش برازنده ترین آفریدگان، به نیایش سزاوارترین آفریدگان، شایسته ترین آفریده ای که خشنودی وی خواسته شود، به آفرین شایسته ترین آفریدگان و نزد هریک از آفریدگان، براستی ستوده و برازندۀ ستایش و شایستۀ نیایش به آیین بهترین اشه خوانده شده است.
153
این زمین را می ستاییم.
آن آسمان را می ستاییم.
همۀ چیزهای خوب میان زمین و آسمان را می ستاییم.
آنچه را برازندۀ ستایش و شایسته نیایش و درخورپرستش مردم اشون است، می ستاییم.
154
روانهای جانوران سودمند دشتی را می ستاییم.
اینک روانهای اشون مردان و اشون زنان را – در هر جا که زاده شده باشند- [می ستاییم]؛ مردان وزنانی که با «دین» نیکشان برای پیروزی اشه کوشیده اند و می کوشند و خواهند کوشید.
155
«جان» و «دین» و «بوی» و «روان» و«فروشی» اشون مردان و اشون زنانی را که دین آگاه و پیروز بوده اند و هستند و خواهندبود، می ستاییم؛ آنان که برای اشه پیروزی بدست آوردند.
«ینگهه هاتم ....»
«یثه اهو ویریو....»
156
بشودکه فروشی های توانای بسیار نیرومند پیروز اشونان و فروشی های نخستین آموزگاران کیش و فروشی های پیام آوران، خشنود بدین خانه خرامند.
157
بشود که فروشی ها در این خانه خشنود شوند و ما را پاداش نیک و آمرزش سرشار خواهند.
بشود که آنان از این خانه خشنود باز گردند.
بشود که آنان سرودهای ورجاونند و آیینهای نیایش ما را به اهوره مزدا و امشا سپندان برسانند.
مبادا که آنان گله مند از ما مزدا پرستان، از این خانه دور شوند.
158
«یثه اهو و یریو....»
فروشی های توانای بسیار نیرومند اشونان و فروشی های نخستین آموزگاران کیش وفروشی های پیام آوران را درود می فرستم.
«اشم و هو....»
«اهمایی رئشچه....»
بهرام یشت
کرده یکم
1
«بهرام» اهوره افریده را می ستاییم.
زرتشت را اهوره مزدا پرسید:
ای اهوره مزدا! ای سپندترین مینو! یا دادار جهان استومند! ای اشون!
-کدام یک از ایزدان مینوی، زیناوندتر است؟
آنگاه اهوره مزدا گفت:
ای سپیتمان زرتشت!
آن ایزد مینوی، بهرام اهوره آفریده است.
2
بهرام اهوره آفریده نخستین بار ، به کالبد باد شتابان زیبای مزدا آفریده ای به سوی او وزید وفر مزدا آفریده، فر نیک مزدا آفریده و درمان و نیرو آورد.
3
آنگاه بهرام اهوره آفریده بسیار نیرومند ، بدو گفت:
من نیرومندترین، پیروزترین، فره مند ترین ، نیکترین، سودمندترین و درمان بخش ترین [آفریدگانـ]ـم.
4
من ستیهندگی را، ستیهندگی همۀ دشمنان را- چه جادوان و پریان، چه کوی های و کرپ های ستمار – در هم می شکنم.
5
برای فر و فروغش، من اورا – آن بهرام مزدا آفریده را – بانماز[ی به بانگ] بلند می ستایم.
بهرام مزدا آفریده را- به شیوۀ نخستین آیین اهوره – با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [نیک]، با زور و با سخن رسا می ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»
کردۀ دوم 6
.................................................................................................................................................................................
7
بهرام اهوره آفریده، دومین بار به کالبد ورزای زیبای زرین شاخی به سوی او آمد. برفراز شاخهای او،«ام»ی نیک آفریدۀ برزمند هویدا بود.
بهرام اهوره آفری، اینچنین پدیدار شد
.................................................................................................................................................................................
کرده سوم
8
.................................................................................................................................................................................
بهرام اهوره آفریده، سومین بار به کالبداسب سپید زیبای زرد گوش و زرین لگامی به سوی او آمد. بر پیشانی او،«ام»ی نیک آفریده برزمند هویدا بود.
بهرام اهوره آفرید، اینچنین پدیدار شد.
.................................................................................................................................................................................
کرده چهارم
10
.................................................................................................................................................................................
11
بهرام اهوره آفریده، چهارمین بار به کالبد اشتر سر مست گازگیر جست و خیز کنندۀ تیزتک رهسپاری – که پشمش جامۀ مردمان را بکار آید – به سوی او آمد...
12
... [اشتری] که در میان نان جفت گیر – [هنگامیکه] به ماده اشتران روی آورد – دارای گرایش فراوانی است. (ماده اشترانی که در پناه اشتر نر سرمستی باشند، آسوده ترند.)
[اشتری] که شانه هایش پر زور و کوهانهایش نیرومند است و چشمان و سری با هوش دارد؛ [اشتری] با شکوه و بلند و نیرومند ....
13
.....[اشتری] روشن رنگ که چشمان تیز بینش در شب تیره از دور می درخشد؛ که از سر ، کف سپید فرو پاشد؛ که برزانوان و پاهای خوب خویش ایستاده، همچون شهریار یگانه فرمانروایی گرداگرد خویش را می نگرد.
[بهرام اهوره آفریده] اینچنین پدیدار شدو
.................................................................................................................................................................................
کرده پنجم
14
.................................................................................................................................................................................
15
بهرام اهوره آفریده، پنجمین بار به کالبد گراز نرینۀ تیز چنگال و تیز دندان و تکاوری به سوی او روی آورد....
.... [گرازی] که به یک زخم بکشد، [گراز] خشمگینی که بدو نزدیک نتوان شد؛ [گراز] دلیری با چهره خال خال که آمادۀ [جنگ] است و از هر سو بتازد.
[بهرام اهوره آفریده،] اینچنین پدیدار شد.
.................................................................................................................................................................................
کرده ششم
16
.................................................................................................................................................................................
17
بهران اهوره آفریده، ششمین بار به کالبد مرد پانزده ساله تابناک روشن چشم زیبایی با پاشنه های کوچک، به سوی او خرامید.
[بهرام اهوره آفریده] اینچنین پدیدار شد.
.................................................................................................................................................................................
کرده هفتم
18
.................................................................................................................................................................................
19
بهرام اهوره آفریده، هفتمین بار به کالبد «وارغن» که [شکار خود را ] با چنگالها بگیرد و با نوک پاره کند، به سوی او پرید...
... وارغن که در میان پرندگان، تندترین و در میان بلند پروازان، سبک پروازترین است....
20
.... در میان جانداران، تنها اوست که خود را از تیر پران – اگر چه آن تیر، خوب پرتاب شده ودر پرواز باشد – تواند رهانید .
اوست که سپیده دمان، شهپر آراسته به پرواز در آید و از بامدادان تا شامگاهان به جست وجوی خوراک برآید ...
21
....اوست که در تنگه های کوهساران [شهپر] بپساود،که بر ستیغ کوهها [شهپر] بپساود، که در ژرفای دره ها و بستر رودها [شهپر] بپساود، که بر شاخساران درختان [شهپر] بپساود و به بانگ مرغان گوش فرا دهد.
[بهرام اهوره آفریده] اینچنین پدیدار شد.
.................................................................................................................................................................................
کرده هشتم
22
.................................................................................................................................................................................
23
بهرام اهوره آفریده، هشتمین بار به کالبد قوچ دشتی زیبایی با شاخهای پیچ در پیچ به سوی او روان شد.
[بهرام اهوره آفریدن] اینچنین پدیدار شد.
.................................................................................................................................................................................
کرده نهم
24
.................................................................................................................................................................................
25
بهرام اهوره آفریده، نهمین بار به کالبد برگشن دشتی زیبایی با شاخهای سر تیز به سوی او رهسپار شد.
[بهرام اهوره آفریده] اینچنین پدیدار شد.
.................................................................................................................................................................................
کرده دهم
26
.................................................................................................................................................................................
27
بهرام اهوره آفریده، دهمین بار به کالبد مرد رایومند زیبای مزد آفریده ای که دشنه ای زرکوب وآراسته به گونه گون زیورها در برداشت، به سوی او گام برداشت.
[بهرام اهوره آفریده] اینچنین پدیدار شد.
.................................................................................................................................................................................
کرده یازدهم
28
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم که[مردان را ] دلیری بخشد؛ که [بدخواهان را] مرگ آورد؛ که [جهان را] نو کند ؛ که [مردمان را] آشتی نیک بخشد و بخوبی به کامیابی رساند.
زرتشت اشون، پیروزی در اندیشه را، پیروزی در گفتار را ؛پیروزی در کردار ، پیروزی در پرسش و پاسخ را بدو نماز بدر.
بهرام اهوره آفریده، او را تخمه بارور ، نیروی بازوان ، تندرستی و پایداری تن و آنچنان نیروی بینایی بخشید که ماهی «کر»در آب داراست که خیزابی همچند مویی را در رود «رتگها»ی دور کرانه، در ژرفای هزار بالای آدمی تواند دید.
.................................................................................................................................................................................
کرده دوازدهم
30
.................................................................................................................................................................................
31
بهرام اهوره آفریده، او را تخمه بارور ، نیروی بازوان، تندرستی و پایداری تن و آنچنان نیروی بینایی بخشید که اسب داراست که در شب تیره و بی ستاره و پوشیده از ابر، موی اسبی بر زمین افتاده را باز تواند شناخت که از یال یا دم اسب است.
.................................................................................................................................................................................
کرده سیزدهم
32
................................................................................................................................................................................
33
بهرام اهوره آفریده، او را تخمه بارور ، نیروی بازوان، تندرستی و پایداری تن و آنچنان نیروی بینایی بخشید که کرکس زرین طوق دار است که پاره گوشتی همچنند مشتی را از دوری نه کشور باز تواند شناخت؛ اگر چه در بزرگی، چون تابش سر سوزنی درخشان بنماید.
.................................................................................................................................................................................
کرده چهاردهم
34
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اهوره مزدا پرسید:
ای اهور مزدا! ای سپندترین مینو ! ای دادار جهان استومند! ای اشون!
اگر من از جادویی مردمان بسیار بدخواه آزرده شوم ، چاره آن چیست؟
35
آنگاه اهوره مزدا گفت:
پری از مرغ «وارغن» ی بزرگ شهپر بجوی و آن را بر تن خودبپسا و بدان پر، [جادویی] دشمن را ناچیز کن.
36
کسی که استخوانی یا پری از این مرغ دلیر با خود داشته باشد ، هیچ مردتوانایی او را از جای بدر نتواند بردو نتواند کشت.
آن پر مرغکان مرغ بدان کس پناه دهد و بزرگواری و فر بسیار بخشد.
37
پس فرمانروا و سردار کشور – آن آدمی کش – بکشد؛ [اما] نه صد [تن] را. اوآنان را یکباره نکشد.او تنها یکی را بکشد و بگذرد.
38
آن کس رکه [این] پر با اوست، همگان از اوهراسانند؛ همان سان که همۀ دشمنان از من به تن خویش بیمناکند.همه دشمنان از نیرو و پیروزی که در خویشتن من هست ، ترسانند...
39
.... آن پیروزی که فرمانروایان آرزومند آنند؛ فرمانروازادگان آرزومندآنند ؛ ناموران ارزومند آنند؛ کاووس آرزومند آن بود.
.... آن پیروزی که [نیروی] اسبی را در بر دارد؛ [نیروی] اشتر سرمستی را در بر دارد؛ [نیروی] آبی ناوتاک را در بر دارد...
40
.... آن پیروزی که فریدون دلیر داشت؛ کسی که اژدی دهاک را فرو کوفت؛ [آژی دهاک] سه پوزۀ سه کلۀ شش چشم را، آن دارندۀ هزار [گونه] چالاکی را، آن دیو بسیار زورمنددروج را، آن دروند آسیب رسان جهان را، آن زورمندترین دروجی را که اهریمن برای تباه کرده جهان اشه ، به پتیارگی درجهان استومند بیافرید.
.................................................................................................................................................................................
کرده پانزدهم
41
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم.
بشود که پیروزی و فر [بهرام] ، این خانه و گلۀ گاوان را فرا گیرد؛ همان سان که «سیمرغ» و ابر بارور کوهها را فرا می گیرند.
.................................................................................................................................................................................
کرد شانزدهم
42
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اهوره مزدا پرسید:
ای اهوره مزدا ! اتی سپندترین مینو! ای دادار جهان استومند!ای اشون!
بهرام اهوره آفریده را در کجا باید نام برند، و به یاری خوانند؟
درکجا [باید اورا] بستایند و نیایش بگزارند؟
43
آنگاه اهوره مزدا گفت:
ای سپیتمان زرتشت!
هنگامی که دو سپاه در برابر یکدیگر ایستند و ارایش رزم گیرند، اما پیشروان به پیروزی واپسین نرسند و شکست خوردگان به شکستی سخت ، دچار نشوند....
44
...چهار پر [وارغن] بر سر راه هر دو سپاه بیفشان
هر یک از دو سپاه که نخستین بار «ام»ی نیک آفریده و برزمند و بهرام اهوره آفریده را نیاز پیشکش آورد، پیروزی از آن او شود.
45
ام وبهرام اهوره آفریده – هر دو پشتیبان، هر دو نگاهبان ، هر دو پاسدار – را آفرین می فرستم.
هر دوان بدین جا و بدان جا پرواز کنند. هر دوان به بالا پرواز کنند.
46
ای زرتشت!
این «منثره» [ی ورجاوند] را به هیچ کس جز به پدر یا برادر تنی یا به اتربان وابسته به گروههای سه گانه، میاموز.
این سخنی است نیرومند واستوار؛ نیرومند و به گشاده زبانی باز گفته؛ نیرومند و چاره بخش.
این سخنی است که سرپریشان را سامان بخشد و زخم فرود آمده را [به فرود آورنده] باز گرداند.
.................................................................................................................................................................................
کرده هفدهم
47
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم که همگام با مهر و رشن، به میان رده های آرایش رزم گرفته جنگاوران رود و پرسد:
-کدامین کس مهر دروج است؟
-کدامین کس از رشن روی برتابد؟
-کدامین کس را بیماری ومرگ بخشم، من که چنین توانم کرد؟
48
پس اهورا مزدا گفت:
اگر مردمان، بهرام اهوره آفریده را آنچنان که بشاید، نیاز پیشکش آورندو ستایش و نیایشی سزاوار و به آیین بهترین اشه بگزارند، هر آینه سیلاب و [بیماری] «گر» و «کبست» و گردونه های رزم آوران دشمن با درفشهای برافراشته به سرزمینهای ایرانی راه نیابند.
49
زرتشت از او پرسید:
ای اهوره مزدا!
-کدام است ستایش و نیایش برازندل بهرام اهوره آفریده به آیین بهترین اشه؟
50
آنگاه اهوره مزدا گفت:
مردان سرزمینهای ایرانی باید اورا گوسفندی یک رنگ- سپید یا سیاه یا رنگی دیگر – بریان کنند.
51
از آن نیاز، راهزن یا زن روسپی یا [نا]اشونی را که «گاهان» نمی سراید و بر هم زن زندگانی و پتیارۀ دین اهورایی زرتشت است، نباید بهره ای برسد.
52
اگر از آن نیاز، راهزن یا زن روسپی یا [نا] اشونی را که«گاهان» نمی سراید و بر هم زن زندگانی و پتیاره دین اهورایی زرتشت است، بهره ای برسد، هر آینه بهران اهوره آفریده چاره و درمان را برگیرد...
53
... پس ناگاه سیلاب سرزمینهای ایرانی را فرا گیرد؛ به نگاه سپاه دشمن به سرزمینهای ایرانی در آید؛ به ناگاه سرزمینهای ایرانی در هم شکند: پنجاهها صدها، صدها هزارها، هزارها ده هزارها، ده هزارها صدهزارها.
54
پس آنگاه او بانگ برآورد:
ای مردم!
آیا در این هنگامه که دیوان «ویا مبور» و مردمان دیو پرست خون می ریزند و [سیل خون] روان می کنند، بهرام اهوره آفریده و گوشورون شایستۀ ستایش ونیایش نیستند؟
55
در این هنگامه که دیوان و یا مبور ومردمان دیو پرست، گیاه «هپرسی» و هیزم «نمدک» را در آتش می افگند.
56
در این هنگامه که دیوان و یامبور و مردمان دیو پرست، پشت [گاو] را خم می کنند و کمر[ش] را در هم می شکنند و اندامها [یش] را دراز می کنند؛ بدان گونه که گویی[اورا ] می کشند؛ اما نمی کشند....
در این هنگامه که دیوان و یا مبور و مردمان دیو پرست، گوشها [ی گاو]را می پیچانند و چشمها[یش] را بیرون می کشند.
.................................................................................................................................................................................
کرده هیجدهم
57
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم
هوم دور دارنده مرگ را در بر می گیرم.
هوم پیروز را در بر می گیرم.
نگاهبان خوب را در بر می¬گیرم.
نگاهدار تن را در بر می¬گیرم.
کسی که [شاخه¬ای] هوم با خود نگاه دارد، در جنگ از بند [دشمن] برهد.
58
تا من این سپاه را شکست دهم؛ تا من این سپاه را یکسره شکست دهم؛ تا من این سپاه را که از پی من می تازد؛ درهم شکنم.
.................................................................................................................................................................................
کرده نوزدهم
59
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم
سنگی را که به «سیغویر» وابسته است، فرمانروازاده ای در بر گیرد؛ ده هزار از فرمانروازادگان، آن نام آور به نیرومندی و پیروزی را در بر گیرند.....
60
... تا من- چونان همۀ ایرانیان دیگر – از پیروزی بزرگ برخوردار شوم؛
تا من این سپاه را شکست دهم؛
تا من این سپاه را که از پی من می تازد، درهم شکنم.
.................................................................................................................................................................................
کرده بیستم
61
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم.
«یته اهو ویریو....»
گیتی را نیرو باد! درود برگیتی ! نرم گفتاری گیتی را باد! پیروزی گیتی را باد! فراوانی گیتی را باد! آبادانی گیتی را باد!
«باید برای [آبادانی] جهان کوشید و آن را بدرستی نگاهبانی کرد و به سوی روشنایی برد.»
.................................................................................................................................................................................
کرده بیست و یکم
62
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم که رده های رزم [آوران] را از هم بپاشد؛ که رده های رزم [آوران] را از هم بدرد؛ که رده های رزم[آوران] را به تنگنا افگند، که رده های رزم[آوران] را پریشان کند؛ که رده های رزم[آوران]را یکسره از هم بپاشد؛ که رده های رزم[آوران]را یکسره از هم بدرد؛ که رده های رزم[آوران] را یکسره به تنگنا افگند؛ که رده های رزم[آوران] را یکسره پریشان کند.
بهرام اهوره آفرید، [رده های رزم آوران] دیوان، مردمان [دیو پرست]، ورجاوند، کوی ها و کرپ های ستمکار را [چنین کند].
.................................................................................................................................................................................
کرده بیست و یکم
62
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم بدان هنگام که بهرام اهوره آفریده در رده های برانگیخته زرم[آوران] روستاهای بهم پیوسته، دستهای مهر دروجان را از پشت ببندد؛ چشمهای آنان را بپوشاند وگوشهای آنان را کر کند؛ بدان سان که کسی نتواند پا فراپیش نهد وپایداری کند.
.................................................................................................................................................................................
64
«یثه اهو ویریو....»
بهرام اهوره آفریده واو پرتات پیروز را درود می فرستم .
«اشم و هو .....»
«اهمایی رئشچه .....»
رام یشت
خشنودی اندروای زبر دست را که دیدبان دیگر آفریدگان است.
*
کرده یکم
1
من آب و «بغ» را می ستایم.
من آشتی پیروز و پاداش – هر یک از این دو – را می ستایم.
ما این اندروای را می ستاییم.
ما این اندروای را[به یاری] می خونیم برای این خانه، برای خانه خدای این خانه و برای رادمردی که زور نیاز کند.
.... ستور گفتار، تا دشمن را یکباره شکست دهیم.
ما بهترین ایزد را می ستاییم.
2
آفریدگار اهوره مزدا در ایران ویج برکرانۀ [رود] دایتیای نیک بر تخت زرین، بر بالش زرین، بر فرش زرین، در برابر برسم گسترده، با دستان سرشار او را بستود ....
3
... واز وی خواستار شد:
ای اندروای زبر دست!
مرا این کامیابی ارزای دار که آفرینش انگرمینو را در هم شکنم و آفرینش سپند مینو را پاس دارم.
4
اندروای زبر دست، این کامیابی را بدوارزانی داشت و آفریدگار اهوره مزدا کامروا شد.
5
اندروای اشون را می ستاییم، اندروای زبردست را می ستاییم.
ای اندروای!
آنچه از ترا که از آن سپند مینوست می ستاییم.
اندروای نیرومندزبر دست رابرای فر و فروغش با نماز[ی به بانگ] بلندوبا زور می ستایم.
اندروای زبر دست را با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد، و«منثره»، با اندیشه و گفتار وگردار[نیک] ، با زور و با سخن رسا می ستایم.
«ینگهه هاتم ....»
کرده دوم
6
............................................................................................................................................................................
7
هوشنگ پیشدادی در پای کوه البرز به فلز پیوسته (؟)، برتخت زرین، بر بالش زرین، بر فرش زرین، در برابر برسم گسترده، با دستان سرشار اورا بستود.....
8
... واز وی خواستار شد:
ای اندروای زبر دست!
مرا این کامیابی ارزانی دار که دو سم از دیوان مزندری ودروندان ورن را برافگنم.
9
اندروای زبر دست، این کامیابی را بدو ارزانی داشت و هوشنگ پیشدادی کامروا شد.
اندروای اشون را می ستاییم .........................................................................................................................
کردۀسوم
10
............................................................................................................................................................................
11
تهمورث زیناوند بر تخت زرین، بر بالش زرین، بر فرش زرین ، در برابر برسم گسترده، با دستان سرشار اورا بستود....
12
.... و از وی خواستا رشد:
ای اندروای زبر دست!
مرا این کامیابی ارزانی دار که بر همه دیوان و مردمان [دروند]، برهمۀ جادوان و پیروز شوم؛ که اهریمن را به پیکراسبی در آورم و سی سال [سوار براو] تا دو کرانه زمین تاخت آورم.
13
اندروای زبر دست، این کامیابی را بدو ارزانی داشت و تهمورث کامروا شد.
............................................................................................................................................................................
کرده چهارم
14
............................................................................................................................................................................
15
جمشید خوب رمه در پای کوه بلند سراسر درخشان و زرین هکر،بر تخت زرین ،بر بالش زرین، بر فرش زرین، در برابر برسم گسترده با دستان سرشار اوار بستود....
16
.....واز وی خواستار شد:
ای اندروای زبر دست!
مرا این کامیابی ارزانی دار که فره مندترین مردمان باشم، که در میان مردمان هورچهر باشم، که به شهریاری خویش، جانوران و مردمان را بی مرگ و آبها و گیاهانی را نخشکیدنی و خوراکها رانکاستنی کنم.
«شهریاری جم دلیر، نه سرما بود و نه گرما، نه پیری بود ، نه مرگ و ن رشک ودیو آفریده.»
17
اندروای زبر دست، این کامیانبی را بدو ارزانی داشت و جمشید کامروا شد.
............................................................................................................................................................................
کرده پنجم
18
............................................................................................................................................................................
19
اژی دهاک سه پوزه در «کویر ینت» ی سخت راه، بر تخت زرین ،بر بالش زرین، بر فرش زرین، در برابر برسم گسترده با دستان سرشار اوار بستود....
20
.....واز وی خواستار شد:
ای اندروای زبر دست!
مرا این کامیابی ارزانی دار که همۀ هفت کشور را از مردمان تهی کنم.
21
اندروای زبر دست ، این کامیابی را به ستایشگر ، به آرزومند و به ناجوانمرد نیاز کنندۀ زور ارزانی داشت.
............................................................................................................................................................................
کرده ششم
22
............................................................................................................................................................................
23
فریدون پسر آتبین از خاندان توانا ، درسرزمین چهار گوشه ورن، بر تخت زرین ،بر بالش زرین، بر فرش زرین، در برابر برسم گسترده با دستان سرشار اوار بستود....
24
.....واز وی خواستار شد:
ای اندروای زبر دست!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من بر «اژی دهاک» - [اژی دهاک] سه پوزۀ سه کلۀ شش چشم، آن دارندل هزار [گونه] چالاکی ، آن دیو سیار زورمند دروج، آن دروند آسیب رسان جهان، آن زورمندترین دروجی که اهریمن برای تباه کردن جهان اشه به پتیارگی، در جهان استومند بیافرید – پیروز شوم و هر دو همسرش، سنگهوک و ارنوک را – که برازنده نگاهداری خاندان و شایستۀ افزایش دودمانند – از وی بربا
25
اندروای زبر دست ، این کامیابی را بدو ارزانی داشت و فریدون کامروا شد.
............................................................................................................................................................................
کرده هفتم
26
............................................................................................................................................................................
27
گرشاسپ دلیر در «گوذ»، آبشار رنگهای مزدا آفریده ، بر تخت زرین ،بر بالش زرین، بر فرش زرین، در برابر برسم گسترده با دستان سرشار اوار بستود....
28
.....واز وی خواستار شد:
ای اندروای زبر دست!
مرا این کامیابی ارزانی دار که بتوانم کین برادر خویش«اوراخشیه» را از «هیتاسپ» بخواهم و اورا بکشم و تن اورا به گردونۀ خود بکشم؛ همان سان که با «اشتی گفیه»ی سرور ، با «ائوگفیه»ی بزرگ وبا «گندرو» - که در آب می زیست – کردم.
29
اندروای زبر دست ، این کامیابی را بدو ارزانی داشت و گرشاسپ کامروا شد.
............................................................................................................................................................................
کرده هشتم
30
............................................................................................................................................................................
31
«اوروسار»ی بزرگ در جنگل سپید، در برابر جنگل سپید، در میان جنگل سپید، بر تخت زرین ،بر بالش زرین، بر فرش زرین، در برابر برسم گسترده با دستان سرشار اوار بستود....
32
.....واز وی خواستار شد:
ای اندروای زبر دست!
مرا این کامیابی ارزانی دار که پهلوان سرزمینهای ایرانی استوار دارندۀ کشور – [کیـ]ـخسرو ما رانکشد، که خویشتن را از چنگ کیخسرو بتوانم رهاند.
کیخسرو اورا برافگند در همه جنگل ایرانیان.
33
اندروای زبر دست ، این کامیابی را بدو ارزانی داشت و کیخسرو کامروا شد.
............................................................................................................................................................................
کرده نهم
34
...........................................................................................................................................................................
35
«هوتوسا» دارنده برادران بسیار از خاندان نوذر، ، بر تخت زرین ،بر بالش زرین، بر فرش زرین، در برابر برسم گسترده با دستان سرشار اوار بستود....
36
.....واز وی خواستار شد:
ای اندروای زبر دست!
مرا این کامیابی ارزانی دار که در خانه کی گشتاسپ گرامی و دوست داشتنی و خوب پذیرفته باشم. کیخسرو اورا برافگند در همه جنگل ایرانیان.
37
اندروای زبر دست ، این کامیابی را بدو ارزانی داشت و هوتوسا کامروا شد.
............................................................................................................................................................................
کرده یازدهم
42
...........................................................................................................................................................................
سپند مینوی رایومند فره مند را می ستاییم
43
ای زرتشت اشون!
براستی اندرو ای نام من است.
از آن روی براستی اندروای نام من است که من هر دو آفرینش – آفرینش سپند مینو و آفرینش انگر مینو – را می رانم.
ای زرتشت اشون!
جوینده نام من است.
از آن روی جوینده نام من است که من به هر دو آفرینش – آفرینش سپند مینو و آفرینش انگر مینو – می رسم.
44
ای زرتشت اشون!
بر همه چیره شونده نام من است.
از آن روی بر همه چیره شونده نام من است که من بر هر دو آفرینش – آفرینش سپند مینو و آفرینش انگر مینو – چیرگی می یابم.
ای زرتشت اشون!
نیک کردار نام من است.
از آن روی نیک کردار نام من است که من، آفرید گار اهوره مزدا و امشا سپندان را نیکویی می ورزم.
45
پیش رونده نام من است.
پس رونده نام من است...
یابنده فر نام من است.
46
تند نام من است.
تندترین نام من است.
دلیرترین نام من است.
سخت نام من است.
سخت ترین نام من است.
نیرومند نام من است.
نیرومند ترین نام من است.
... نام من است. یکباره شکست دهنده نام من است.
.... نام من است. دیو ستیز نام من است.
.... نام من است.
47
ستیزه شکن نام من است.
برستیهندگی چیره شونده نام من است.
خیزاب آور نام من است.
خیزاب برانگیز نام من است.
خیزاب فرو ریز نام من است.
زبانه کشنده نام من است ....
«گرذ» نام من است...
48
نیزه سر تیز نام من است. دارنده نیزۀ سر تیز نام من است.
نیزۀ پهن نام من است. دارندۀ تیز پهن نام من است.
نیزۀ آخته نام من است. نیزه آزنده نام من است.
فره مند نام من است. بسیار فره مند نام من است.
49
ای زرتشت!
این نامهای مرا هنگامی که در میان سپاه دشمن تشنه به خون و در میان رزم آوران رده برکشیده و درمیان دو کشور درگیر درجنگ جای داشته باشی، برخوان.
50
ای زرتشت!
این نامهای مرا هنگامی که آموزگار دروغین نا اشون، پوینده یا دونده یا سواره یا با گردونه تازنده، آزمنددهش و کامکاری به تو روی کند ، برخوان .
51
ای زرتشت!
این نامهای مرا هنگامی که او در بند نگاه داشته شده یا فروبسته در بند بیرون کشیده شده با فرو بسته در بند، سواره بدر برده شده باشد، برخوان....
52
اندروای که در همه جا اسبان و مردان را دچار ناباوری کند و در همه جا با دیوان در ستیز است؛ که درجاهای پست و پوشیده در هزار لایه تیرگی، نزدکسی رود که بدو گراییده باشد.
53
-با کدامین پیشکش ترا بستایم؟
-کدامین پیشکش را نیاز تو کنم؟
-با کدامین پیشکش، ایین ستایش ترا بر پای دارم؟
بشود که اندروای تند و کمر بر میان بسته با کمر استوار، با گام بلند، باسینۀ گشاده، با تهیگاه نیرومند، با چشمان نیالوده(؟) ، همچون شهریار کشوری، همچون شهریاری یگانه، بدین جا فرودآید.
54
ای زرتشت اشون!
برسم برگیر....روشن و پر فروغ در روشنایی روز تا سپیده دمان ....(؟)
55
اگر مرا بستایی ، ترا ازمنثره ی مزدا آفریده فره مند درمان بخش، بیاگاهانم؛ بدان سان که نه اهریمن تبهکار بر تو چیره تواند شد ، نه جادوان و جادویی، نه دیوان و نه مردمان [دروند].
56
اندروای چالاک را می¬ستاییم.
اندروای چالاک ترین چالاکان را می¬ستاییم.
اندروای دلیر را می¬ستاییم.
اندروای دلیرترین دلیران را می¬ستاییم.
اندروای زرین خود را می¬ستاییم.
اندروای زرین تاج را می¬ستاییم.
اندروای زرین طوق را می¬ستاییم.
اندروای زرین گردونه را می¬ستاییم.
اندروای زرین چرخ را می¬ستاییم.
اندروای زرین رزم افزار را می¬ستاییم.
اندروای زرین موزه را می¬ستاییم.
اندروای زرین کمر را می¬ستاییم.
اندروای اشون را می¬ستاییم.
اندروای زبر دست را می¬ستاییم.
ای اندروای اشون!
آنچه از ترا که از آن سپندمینوست، می¬ستایمم.
...................................................................................................................................................................................
57
«یثه اهو و یریو....»
اندروای زبر دست را که دیدبان دیگر آفریدگان است، درود می فرستم.
ای اندروای اشون!
آنچه از ترا که از آن سپند مینوست، می ستاییم.
«اشم وهو.....:
«اهمایی رئشچه.....»
دین یشت
خشنودی راست ترین دانش مزدا آفریده اشون را.
*
رده یکم
1
راست ترین دانش مزدا آفریده اشوان را می ستاییم که ما را به راه نیک رهنمون شود و به گذرگاه نیک برد و آنچه ما را آزوست ، به ما بخشد.
دانش مزدا آفریده را می ستاییم که زور نیاز کننده، اشون، هنرمند، نامدار، تند کردار، تیز کنش، رساننده به سرانجام نیک و بخشنۀ گشایش نیک – دین نیک مزدابی – است.
2
زرتشت از جای برخاست و شتابان به بیرون از خانه روان شد و دانش را چنین ستود:
ای راست ترین دانش مزدا آفریده اشون!
اگر تو پیش از من می روی، چشم به راه من بمان.
اگر تو از پی من می آیی، به من بپیوند.
3
بشئود که آشتی بهرۀ ما شود، چنان که راهها را پایانی خوش است؛ دکوهها گذرگاههای خوب توان یافت؛ از جنگلها آسان توان گذشت و رودهای ناوتاک را به خوشی توان پیمود.
پاداش و آوازه ونیایش و توانایی از آن ما باد!
4
برای فر و فروغش، من اورا – راست ترین دانش مزدا آفریده اشون را- با نماز [ی به بانگ] بلند و با زور می ستایم.
راست ترین دانش مزدا آفریده اشون را با هوم آمیخته به شیر، با برسم، بازبان خرد و «منثره»، با اندیشه و گفتار و کردار [نیک]، با زورو با سخن رسا می ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»
کرده دوم
5
..............................................................................................................................................................................
6
زرتشت، نیک اندیشی و نیک گفتاری و نیک کردار و آرزوی این کامیابی را بدو نماز برد....
7
.... که راست ترین دانش مزدا آفریده اشون، او را نیرودر پاها، شنوایی در گوشها، توان در بازوان و تندرستی و پایداری تن بخشد وآنچنان نیروی بینایی که ماهی «کر» در آب داراست که خیزابی همچند مویی را در رود «رنگها» ی دورکرانه، در ژرفای هزار بالای آدمی تواند دید.
...........................................................................................................................................................................
کرده سوم
8
...........................................................................................................................................................................
9
زرتشت ، نیک اندیشی و نیک گفتاری و نیک کرداری و آرزوی این کامیابی را بدو نماز برد....
10
.... که راست ترین دانش مزدا آفریده اشون، او را نیرو در پاها، شنوایی در گوشها، توان در بازوان و تندرستی و پایداری تن بخشد وآنچنان نیروی بینایی که اسب داراست که در شب تیره – اگر چه باران ببارد و ژاله وتگرگ فرو ریزد – موی اسبی بر زمین افتاده را باز تواند شناخت که از یال یا دم اسب است.
...........................................................................................................................................................................
کرده چهارم
11
...........................................................................................................................................................................
12
زرتشت ، نیک اندیشی و نیک گفتاری و نیک کرداری و آرزوی این کامیابی را بدو نماز برد....
13
.... که راست ترین دانش مزدا آفریده اشون، او را نیرو در پاها، شنوایی در گوشها، توان در بازوان و تندرستی و پایداری تن بخشد وآنچنان نیروی بینایی که کرکس زرین طوق داراست که پاره گوشتی همچند مشتی را از دوری نه کشور باز تواند شناخت؛ اگر چه در بزرگی، چون تابش سرسوزنی درخشان بنماید.
...........................................................................................................................................................................
کرده پنجم
14
...........................................................................................................................................................................
15
«هووی» پاک و دانا که خواستار زرتشت بود ،او را بستود تا در زندگی با او بهروز شود ودینی بیندیشد، دینی سخن گوید و دینی رفتار کند.
...........................................................................................................................................................................
کرده ششم
16
...........................................................................................................................................................................
17
آتربان دور سفر کرده که خواستار توانایی به یاد داشتن [آموزشهای] دین و نیرومند ی تن خویش بود، او را بستود.
...........................................................................................................................................................................
کرده هفتم
18
...........................................................................................................................................................................
19
شهریار و فراوانی کشور که خواستار آشتی و سازش برای کشور و نیرومندی تن خویش بود، اورا بستود .
...........................................................................................................................................................................
20
«یثه اهو ویریو.....»
راست ترین دانش مزدا آفریده اشون را درود می¬فرستم.
«اشم وهو.....»
«اهمایی رئشچه .....»
ارت یشت
(اشی یشت)
خشنودی اشی نیک ، چیستای نیک، ارث ی نیک، رسستات نیک و فر [و] پاداش مزدا آفریده را.
*
کرده یکم
1
اشی نیک، شهریار بزرگوار برزمند خوب ستوده را می ستاییم که چرخها [ی گردونه اش] ، خروشان [است,؛ که نیرومند، پاداش بخش ، درمانگر، بسیار هوشمندو تواناست.
2
اشی دختر اهوره مزدا وخواهر امشا سپندان است .اوست که با خرد سوشیانتها فراز آید.
کسی که اشی اورا کامروا کند، بدو خرد سرشتی بخشد.
اشی کسی را به یاری آید که او را از نزدیک بخواند؛ که او را از دور بخواند.
کسی که زورنیاز اشی کند،[بدان ماند که] زور نیاز مهر کرده باشد.
3
برای فر و فروغش، او را – اشی نیک را- با نماز خوب گزارده و با زور و بانماز [ی به بانگ] بلند
می¬ستایم.
اشی را با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد و «منثره»، با اندیشه و گفتار و کردار [نیک] ، بازور و با سخن رسا می ستاییم.
«ینگهه هاتم....»
کرده دوم
4
................................................................................................................................................................................
5
درود به هوم، به منثره ی ورجاوند و به زرتشت اشون!
براستی درود به هوم؛ زیرا همه می ها را خشم خونین درفش همراه است؛ اما می هوم رامش اشه در پی دارد.
6
ای اشی نیک! ای اشی زیبا! ای اشی درخشان! ای که با فروغ خویش شادمانی افشانی! ای اشی! ای آن که مردان همراه خویش را فر نیک بخشی!
از خانمانی که اشی نیک، پای در آن فرو نهد، بوی خوش بر آید و اندیشۀ سازگاری و دوستی دیرپای، [بهرۀ آن خانمان شود]
7
ای اشی نیک!
مردانی که تو یاورشان باشی، در کشوری با خوراکهای فراوان، فرمانروایی کنند؛ آن جا که خواربار انباشته، بویهای خوش برآمده، بسترها گسترده و دیگر دارایی های گرانبها فراهم آمده است.
براستی خوشا به [روزگار] کسی که تو یاورش باشی!
همچنین یاور من باشی ای پردهش! ای نیرومند!
8
ای اشی نیک!
خانه های کسانی که تو یاورشان باشی ، خوب ساخته، دیرپای ، از ستوران بهره مند و دیر زمانی استوار است.
براستی خوشا به [روزگار] کسی که تو یاورش باشی!
همچنین یاور من باشی ای پردهش! ای نیرومند!
9
ای اشی نیک!
تختهای آنان که تو یاورشان باشی، خوش ساخت، خوب گسترده و خوش بو، با بالشهای آراسته و پایه های زرین بر پاست.
براستی خوشا به [روزگار] کسی که تو یاورش باشی!
همچنین یاور من باش ای پردهش! این نیرومند!
10
ای اشی نیک!
زنان گرامی مردانی که تو یاورشان باشی، برتختهای زیبای زرین پایه، بر بالشهای آراسته، آرمیده و خود را با دست بند،گوشواره چهار گوشه به نمایش آویزان و طوق زرنشان آراسته اند [ و چنین گویند]:
براستی خوشا به [روزگار] کسی که تو یاورش باشی!
همچنین یاور من باش ای پردهش! این نیرومند!
11
ای اشی نیک!
دوشیزگان آنان که تو یاورشان باشی، پای آورنجن در پای کرده، کمر بر میان بسته ، با انگشتان بلندو با تنی چنان زیبا که بیننده را شادی افزاید، نشسته اند.
براستی خوشا به [روزگار] کسی که تو یاورش باشی!
همچنین یاور من باش ای پردهش! این نیرومند!
12
ای اشی نیک!
اسبان کسانی که تو یاورشان باشی، اسبانی تند، هراس انگیز و تیزتک اند که گردونه تند را با دوال چرمین به گردش در آورند.
سورد خوان دلیر دارنده نیزه سر تیز واسب چالاک، گردونه [خویش] را شتابان براند؛ [آن سرود خوان] که نیزه سرتیز بلند دسته و تیر تند پران خویش را از دور پرتاب کند و همستار را از پشت سر به خاک افگند و دشمن را از روبرو براندازد.
براستی خوشا به [روزگار] کسی که تو یاورش باشی!
همچنین یاور من باش ای پردهش! این نیرومند!
13
ای اشی نیک!
اشتران کسانی که تو یاورشان باشی، اشترانی هراس انگیز ، بلند کوهان بسیار گستاخند که از زیمن برخیزند و برافروخته با یکدگیر بستیزند.
براستی خوشا به [روزگار] کسی که تو یاورش باشی!
همچنین یاور من باش ای پردهش! این نیرومند!
14
بازرگانان در سرای کسانی که تو یاورشان باشی، از سرزمینهای بیگانه، سیم و زر و جامه های خوش بافت آورند.
براستی خوشا به [روزگار] کسی که تو یاورش باشی!
همچنین یاور من باش ای پردهش! این نیرومند!
15
ای اشی بزرگوار نیک! ای آفریده خوب چهره! [ای آن که] به خواست خویش فرمان گزاری! ای به تن فره مند!
به سوی من بنگر و بخشایش خویش، مرا ارزانی دار!
اهوره مزدا – بزرگترین و بهترین ایزدان – پدر تست.
سپندارمذ مادرتست.
سروش نیک پارسا و رشن بزرگوار نیرومند و مهر فراخ چراگاه – [آن] هزار گوش ده هزار دیدبان – برادران تواند.
دین مزدا پرستی خواهر تست.
17
اشی نیک بزرگوار – ستوده ترین ایزدان که از راه راست به کژی نگراید – در گردونۀ خویش، درنگ کرد و بدین سخنان لب بر گشود:
-ای آن که آوازت از همۀ آنان که مرا می خوانند، به گوش من دلپذیرتر می آید!
توکیستی که مرا می خوانی؟
18
آنگاه او [به پاسخ] چنین گفت:
منم سپیتمان زرتشت، نخستین آفریده ای که [نماز] «اشم وهو...» گزارد و اهوره مزدا و امشا سپندان را بستود.
آن که به هنگام زادن و بالیدنش، آبها و گیاهان خشنود شدند.
آن که به هنگام زادن و بالیدنش، آبها روان شدند و گیاهان رستن آغاز کردند....
19
آن که به هنگام زادن و بالیدنش، اهریمن از این زمین پهناور گوی سان دور کرانه بگریخت.
اهریمن زشت نهاد پر گزند چنین گفت:
-همه ایزدان [باهم] نتوانستند با خواست من بستیزند و مرا [از پهنۀ آفرینش] برانند، اما زرتشت به تنهایی با خواست من ستیهید و مرا براند...
20
او با [نماز] «اهون ویریه....»- رزم افزاری که چون سنگی است همچند خانه ای – مرا بسوخت.
او با [نماز] «اشم وهو....» - که همچون فلزی گداخته است- مرا بسوخت .
او با من چنان کرد که گریختن از این زمین، مرا خوش تر باشد.
او به تنهایی مرا براند، او، سپیتمان زرتشت.
21
آنگاه اشی نیک بزرگوار چنین گفت:
ای سپیتمان راست کردار اشون!
نزد من بیا و در گردونۀ من بیارام!
سپیتمان زرتشت نزد او رفت و درگردونه اش بیارمید.
22
پس [اشی] با دست چپ و دست راست ، با دست راست و دست چپ، او را بپسود و اینچنین گفت:
ای سپیتمان!
تو نغز و نیک آفریده ای!
ای سپیتمان خوش پای بلند بازوان! ای به تن فره مند به روان جاودانه بهروز!
آنچه با تو می گویم راست است.
..............................................................................................................................................................................
کرده سوم
23
..............................................................................................................................................................................
24
هوشنگ پیشدادی در پای [کوه] البرز بلند زیبای مزدا آفریده ، اورا بستود....
25
... و از وی خواستار شد:
ای اشی نیک بزگوار!
مرا این کامیابی ارزانی دار که بر همۀ دیوان مزندری چیره شوم، که من از بیم دیوان، هراسان وگریزان نشوم؛ که دیوان – ناگزیر – از من هراسان وگریزان شوند واز بیم به تاریکی روی نهند.
26
اشی نیک بزرگوار شتابان فرا رسید و هوشنگ پیشدادی را کامروا کرد.
..............................................................................................................................................................................
کرده چهارم
27
..............................................................................................................................................................................
28
جمشید خوب رمه برفراز [کوه] البرز ، اورا بستود....
29
... و از وی خواستار شد:
ای اشی نیک بزگوار!
مرا این کامیابی ارزانی دار که آفریدگان مزدا را گله ها بپرورم؛ که آفریدگان مزدا را جاودانگی بخشم ....
30
.... که گرسنگی و تشنکی را ازآفریدگار مزدا دور بدارم؛ که ناتوانی پیری و مرگ را از آفریدگان مزدا دور بدارم، که با د کرم و باد سرد را هزار سال از افریدگان مزدا دور بدارم.
31
اشی نیک بزرگوار، شتابان فرا رسید و جمشید خوب رمه را کامروا کرد.
..............................................................................................................................................................................
کرده پنجم
32
..............................................................................................................................................................................
33
فریدون پسر اتبین از خاندان توانا در سرزمین چهار گوشه ورن، اورا بستود....
34
... و از وی خواستار شد:
ای اشی نیک بزگوار!
مرا این کامیابی ارزانی دار ....................................................................................................................
35
اشی نیک بزرگوار، شتابان فرا رسید و فریدون پسر آتبین را کامروا کرد
..............................................................................................................................................................................
کرده ششم
36
..............................................................................................................................................................................
37
هوم نوشیدنی درمان بخش ، شهریار زیبای زرین، در پای بلندترین ستیغ [کوه] البرز، اورا بستود...
38
... و از وی خواستار شد:
ای اشی نیک بزگوار!
مرا این کامیابی ارزانی دار ....................................................................................................................
39
اشی نیک بزرگوار، شتابان فرا رسید و هوم درمان بخش ، شهریار زیبای زرین را کامروا کرد
..............................................................................................................................................................................
کرده هفتم
40
..............................................................................................................................................................................
41
[کیـ]ـخسرو، پهلوان سرزمینهای ایرانی و استوار دارنده کشر، اورا بستود ...
42
... و از وی خواستار شد:
ای اشی نیک بزگوار!
مرا این کامیابی ارزانی دار ....................................................................................................................
43
اشی نیک بزرگوار، شتابان فرا رسید و [کیـ]ـخسرو، پهلوان سرزمینهای ایرانی و استوار دارندۀ کشور را کامروا کرد
..............................................................................................................................................................................
کرده هشتم
44
..............................................................................................................................................................................
45
زرتشت اشون در ایران ویج بر کرانه رود دایتیای [نیک]، اورا بستود...
46
... و از وی خواستار شد:
ای اشی نیک بزگوار!
مرا این کامیابی ارزانی دار ....................................................................................................................
47
اشی نیک بزرگوار، شتابان فرا رسید و زرتشت را کامروا کرد
..............................................................................................................................................................................
کرده نهم
48
..............................................................................................................................................................................
49
کی گشتاسپ بزرگوار ، در کرانۀ آب دایتیا اورا بستود ....
51 - 50
... و از وی خواستار شد:
ای اشی نیک بزگوار!
مرا این کامیابی ارزانی دار ....................................................................................................................
52
اشی نیک بزرگوار، شتابان فرا رسید و کی گشتاسپ بزرگوار را کامروا کرد
..............................................................................................................................................................................
کرده دهم
53
..............................................................................................................................................................................
54
اشی نیک بزرگوار گفت:
از ان[نیاز] زوری که پیشکش من شود، نباید به مردان سترون، به زنان روسپی که دشتان نشوند، به کودکان نابرنا و به دوشیزگان شوی نا گزیده بهره ای برسد.
55
هنگامی که تورانیان و نوذریان تیزتک، از پی من بتاختند، من خود را در زیر پای ورزاوی [به نام] «برمایون» پنهان کردم .
آنگاه کودکان نابرنا و دوشیزگان شوی نا گزیده، مرا براندند.
56
هنگامی که تورانیان و نوذریان تیزتک، از پی من بتاختند ، من خود را در زیر گلوی قوچی از گله ای دارای یکصد گوسفند ، پنهان کردم.
آنگاه کودکان نابرنا و دوشیزگان شوی نا گزیده، مرا براندند.
بدان هنگام که تورانیان و نوریان تیزتک، از پی من بتاختند.
57
اشی نیک بزرگوار، در نخستین گله گزاری خویش، از زنی که فرزند نزاید گله می کند:
-به خانه او پای منه ودربستر او میاسای!
با شما چه کنم؟ به آسمان فراروم! به زمین فرو روم!
58
اشی نیک بزرگواردر دومین گله گزاری خویش، از زنی که فرزند مردی بیگانه را به فرزند شوهر خویش وانمود کند ، گله می کند:
با شما چه کنم؟ به آسمان فرا روم؟ به زمین فرو روم؟
59
اشی نیک بزرگوار، در سومین گله گزاری خویش، چنین گله می کند:
نزد من تندخویانه ترین کردار مردمان ستمکار، فریفتن دوشیزه ای شوی نا گزیده و آبستن کردن اوست.
با شما چه کنم؟ به آسمان فرا روم؟ به زمین فرو روم؟
60
آنگاه اهوره مزدا گفت:
ای اشی زیبای آفریدۀ کردگار!
به آسمان فرامرو! به زمین فرو مرو! همین جا در سرای زیبای خسروانه من بمان!
61
ای اشی زیبای آفریده کردگار!
با این نیاز، ترا درود گویم. با این نیاز، ترا نیایش بگزارم، بدان سان که گشتاسپ در کرانه آب دایتیا ترا بستود.
[زوت در برابر برسم گسترده می ایستد و به آواز بلند می گوید:]
ای اشی زیبای آفریدۀ کردگار!
با این نیاز، ترا درود گویم. با این نیاز، ترا نیایش بگزارم.
62
«یثه اهو و یریو.....»
اشی نیک، چیستای نیک، ارث ی نیک، رسستات نیک و فر[و] پاداش مزدا آفریده را درود می فرستم.
«اشم وهو....»
«اهمایی رئشچه.....»
اشتاد یشت
خشنودی فر ایرانی مزدا آفریده را.
*
1
اهوره مزدا به سپیتمان زرتشت گفت:
من فر ایرانی را بیافریدم که از ستور برخوردار، خوب مه، توانگر و فره مند است؛ خرد نیک آفریده ودارایی خوب فراهم آمده بخشد؛ آز را در هم شکند و دشمن را فروکوبد.
2
فر ایرانی، اهریمن پر گزند را شکست دهد؛ خشم خونین درفش را شکست دهد؛ بوشاسپ خواب آلوده را شکست دهد؛ یخ [بندان] در هم افسرده را شکست دهد؛اپوش دیو را شکست دهد؛ سرزمینهای انیران را شکست دهد.
3
من اشی نیک بزرگوار را بیافریدم که به سرای زیبای خسروانۀ [من] در آید
4
اشی بخشنده خوشی بسیار، یاور آن مردی شود که اشه را خشنود کند.
اشی به سرای زیبای خسروانه [من] درایدو همهرمه، همه پیروزی، همه خرد و همه فر را ارزانی دارد.
اگر اشی نیک بزرگوار در سرای زیبای خسروانه [من] پای فرو نهد....
5
.... هزار اسب و هزار رمه آورد.
فرزندان کار آزموده آورد.
ستاره تشتر به جنبش در آید.
سراسر باد زبردست و سراسر فر ایرانی [به جنبش درآیند].
6
آنان ستیغ همه کوهها را بهره دهند، ژرفای همۀ [دره های] رودها و همه گیاهان نودمیده زیبای سبز رنگ را توان رویش و بالش بخشند، یخ [بندان] در هم افسرده واپوش دیو را نابود کنند.
7
درود به ستاره تشتر رایومندفره مند.
درود به باد زبر دست مزدا آفریده.
درود به فر ایرانی.
«یثه اهو ویریو....»
«اشم وهو.....»
8
[نماز] اهون ویریه....» را می ستاییم.
اردیبهشت، زیباترین امشا سپند را می ستاییم.
گفتار راست پیروز درمان بخش را می ستاییم.
گفتار درمان بخش پیروز راست را می ستاییم.
منثره ی ورجاوند و دین مزدا پرستی خواستار هوم را می ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»
9
«یثه اهو و یریو....»
فر ایرانی مزدا آفریده را درود می فرستم.
«اشم وهو....»
«اهمایی رئشچه......»
19
زامیاد یشت
(کیان یشت)
خشنودی کوه مزدا آفریده بخشنده آسایش اشه،«اوشیدرن، فر کیانی مزدا آفریده و فر مزدا آفریده ناگرفتنی را.
*
1
ای سپیتمان زرتشت!
نخستین کوهی که از این زمین برکشیده شد، «البرز» بلند است که همۀ سرزمینهای باختری و خاوری را فرا گرفته است.
دومین کوه «زر ذز» است که از آن سوی «منوش» نیز همه سرزمینهای باختری و خاوری را فرا گرفته است.
2
از این کوهها، «اوشیدم»، «اوشیدرن» و رشته کوه «ارزیفیه» سر برزد.
ششمین کوه «ار زور»، هفتمین «بومیه» ، هشتمین «زوذیت»، نهمین «مزیشونت»، دهمین «انتردنگهو»، یازدهمین «ارزیش»، دوازدهمین «وایتی گئس»....
3
.... و «آدرن» و «بین» و «ایشکت اوپایری سئن» ( که پوشیده از برف است و تنها اندکی از برف آن آب می شود) .
دو رشته کوه «همنکون»، هشت رشته کوه «وشن»، هشت ستیغ «اورونت» و چهار کوه «ویذون».
4
«ائزخ»، «مئنخ»، «واخذریک»، «اسیه»، «توذسک»، «ویشو»، «دروشیشونت»، «سایریونت»، «ننگهوشمنت»، «ککهیو» و «انتر کنگهه».
5
«سیچیدو»، «اهورن»، «رئمن»، «اش ستمبن»، «اورونیووایذیمیذک»، «اسنونت»، «اوشم»، «اوشت خوارنه»، «سیامک»، «وفریه»، «واوروش».6
«یهمیه جتره»، «اذوقو»، «سپیت ورنه»، «سپتودات»، «کذرواسپ»، «کوایرس»، ستیغ «بروسرین»، «برن»، کوه «فرا پیه»، «اودریه»، «رئونت» و کوههای دیگر که از این پیش،؛ مردمان بدانها نام دادند، از آنها گذشتند و اندیشیدند.
7
ای سپیتمان زرتشت!
پس اینچنین، دو هزار و دویست و چهل و چهار کوه است.
8
هراندازه که این کوهها زمین را فرا گرفته است، به همان اندازه، آفریدگار، اتربانان ، ارتشتاران و برزیگران ستور پرور را از آنها بهره بخشید.
کرده یکم
9
فر کیانی نیرومند مزدا آفریده را می ستاییم؛ [آنفر] بسیار ستوده، زبر دست ، پرهیزگار، کارآمد و چالاک را که برتر از دیگر آفریدگان است....
10
.... که از آن اهوره مزدا ست، که اهوره مزدا بدان،آفریدگان را پدید آرد: فراوان وخوب، فراوان و زیبا ؛ فراوان و دلپذیر، فراوان و کار آمد، فراوان و درخشان...
11
... تا آنان گیتی را نو کنند: [گیتی] پیرنشدنی، نامیرا، تباهی ناپذیر، ناپژمردنی، جاودان زنده ، جاودان بالنده وکامروا.
در آن هنگام که مردان دیگر باره بر خیزند و بی مرگی به زندگان روی آورد، «سوشیانت» پدیدار شود و جهان را به خواست خویش نو کند.
12
پس جهان پیرواشه، نیستی نا پذیر شود ودروج دیگر باره بدان جایی رانده شود که از آن جا،آسیب رسانی به اشونان و تبار وهستی آنان را آمده است.
تباهکار و فریفتار نابود شوند.
«اثار توش اشات چیت هچا....»
13
برای فر و فروغش، من اورا – فر کیانی نیرومند مزدا آفریده را – بانماز [ی به بانگ] بلندو با زور می ستایم.
فر کیانی نیرومند مزدا آفریده را می ستاییم با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد و«منثره»، با اندیشه و گفتار وکردار [نیک]، با زور و با سخن رسا.
«ینگهه هاتم .....»
کرده دوم
14
.................................................................................................................................................................................
... که از آن امشا سپندان است: شهریاران تیز بین بزرگوار بسیار توانای دلیر آهورایی که ورجاوندان جاودانه اند .....
17 -16
.... که هر هفت تن...............................................................................................................................................
18
... که آفرینش اهوره مزدای دادار چهره نگار سازنده نگاهبان را یاور و پناهند.
20-19
.................................................................................................................................................................................
.................................................................................................................................................................................
کرده سوم
21
.................................................................................................................................................................................
22
... که از آن ایزدان مینوی و جهانی و سوشیانهای زاده و نزاده – نو کنندگان گیتی – است.
24 – 23
.................................................................................................................................................................................
کرده چهارم
25
.................................................................................................................................................................................
26
... که دیر زمانی از آن هوشنگ پیشدادی بود؛ چنان که بر هفت کشور شهریاری کرد و بردیوان و مردمان [دروند] و جاودان و پریان و کوی های ستمکار و کرپ ها چیره شد و دوسو از توان مزندری دروندان ورن را برانداخت.
.................................................................................................................................................................................
کرده پنجم
27
.................................................................................................................................................................................
28
... که از آن تهمورث زیناوند بود؛ چنان که بر هفت کشور شهریاری کرد و بر دیوان و مردمان [دروند] وجادوان وپریان و کوی های ستمکار وکرپ ها چیره شد.
29
... چنان که بر همه دیوان و مردمان [دروند] وجادوان و پریان چیره شد و اهریمن را به پیکر اسبی در آورد وسی سال سوار بر او به دو کرانۀ زمین همی تاخت.
.................................................................................................................................................................................
کرده ششم
30
.................................................................................................................................................................................
31
... که دیرزمانی از آن جمشید خوب رمه بود؛ چنان که بر هفت کشور شهریاری کرد و بردیوان و مردمان [دروند] وجادوان و پریان و گوی های ستمکار و کرپ ها چیره شد.
32
آن که دارایی و سود – هر دو – را از دیوان برگرفت.
فراوانی و گله – هر دو – را از دیوان برگرفت.
خشنودی و سرافرازی – هر دو- را از دیوان برگرفت.
به شهریاری او، خوردنی و آشامیدنی نکاستنی، جانوران و مردمان – هر دو – بی مرگ و آبها و گیاهان – هر دو – نخشکیدنی بودند.
33
به شهریاری او ؛ نه سرما بود ؛ نه گرما؛ نه پیری ؛ نه مرگ و نه رشک دیو آفریده.
اینچنین بود پیش از آن که او دروغ گوید؛ پیش از آن که او دهان به سخن دروغ بیالاند.
34
پس از آن که او به سخن نادرست دروغ دهان بیالود، فر آشکار را به کالبد مرغی از او به بیرون شتافت.
هنگمی که جمشید خوب رمه دید که فر از وی بگسست، افسرده وسرگشته همی گشت و در برابر دشمنی [دیوان]، فرو ماهند و به زمین پنهان شد.
35
نخستین بار فر بگسست، آن فر جمشید، فر جم پسر ویونگهان به کالبد مرغ وارغن به بیرون شتافت.
این فر [از جم گسسته] را مهر فراخ چراگاه – [آن] هزار گوش ده هزار چشم – برگرفت.
مهر شهریار همۀ سرزمینها را می ستاییم که اهورامزدا او ار فره مندترین ایزدان مینوی بیافرید.
36
دومین بار فر بگسست، آن فر جمشید، فر جم پسر ویونگهان به پیکر مرغ وارغن به بیرون شتافت.
این فر [ازجم گسسته] را فریدون پسر خاندان آتبین برگرفت که – بجز زرتشت – پیروزترین مردمان بود.
37
آن که اژی دهاک را فرو کوفت؛ [اژی دهاک] سه پوزه سه کله شش چشم را، آن دارندۀ هزار [گونه] چالاکی را، آن دیو بسیار زورمند دروج را، آن دروند آسیب رسان جهان را، آن زورمندترین دروجی را که اهریمن برای تباه کردن جهان اشه به پتیارگی در جهان استومند بیافرید.
38
سومین بار فر بگسست، آن فر جمشید، فرجم پسر ویونگهان به کالبد مرغ وارغن به بیرون شتافت.
این فر [از جم گسسته] را گرشاسپ نریمان برگرفت که – بجز زرتشت – در دلیری و مردانگی، زورمندترین مردمان بود....
39
... که زور و دلیری مردانه بدو پیوست.
ما آن دیری بر پای ایستاده، ناخفته، در بستر آرمیده وبیدار، آن دلیری به گرشاسپ پیوسته را می ستاییم.
40
آن که اژدهای شاخدار را بکشت؛ آن اسب او بار مرد اوبار، آن زهر آلود زرد رنگ را که زهر زرد گونش به بلندای نیزه ای روان بود.
هنگام نیمروز گرشاسپ در آوندی آهنین بر پشت آن [اژدها] خوراک می پخت، آن تباهکار، از گرما خوی ریزان، ناگهان از زیر [آن آوند] آهنین فراز آمد و آب جوشان را بپراگند.
گرشاسپ نریمان، هراسن به کناری شتافت.
41
آن که «گندرو»ی زرین پاشنه را کشت که پوزه گشاهد، به تباه کردن جهان استومند اشه برخاسته بود.
آن که نه پسر «پثنیه» وپسران «نیویک» و پسران «داشتیانی» را کشت؛ که «هیتاسپ» زرین تاج و «ورشو» از خاندان «دانی» و «پیتون»ی پری دوست را کشت....
42
... آن که «ارزوشمن»ی دارندۀ دلیری مردانه را کشت .....
43
... آن که «سناویذک» را کشت؛ آن شاخدار سنگین دست را که در انجمن می گفت:
-من هنوز نابرنایم.بدان هنگام که برنا شوم، زمین را چرخ و آسمان را گردونه [خویش] کنم....
44
...اگر گرشاسپ دلیر مرا نکشد؛ من سپندمینو را از گر زمان درخشان فروکشم و انگرمینو را از دوزخ تیره برآورم تا آن دو – سپند مینو وانگر مینو –گردونۀ مرا بکشند.
گرشاسپ دلیر اورا بکشت و جانش را بگرفت و نیروی زندگانی اش را نابود کرد.
کرده هفتم
45
.................................................................................................................................................................................
46
سپند مینو انگر مینو، به چنگ آوردن این فرناگرفتنی را کوشیدند و هریک از آن دو، چالاک ترین پیک های خویش را در پی آن فرستاد.
سپند مینو؛ پیک های خویش بهمن و اردیبهشت و آذر مزدا اهوره را گسیل داشت و انگر مینو پیک های خود «اک من» و خشم خونین درفش و اژی دهاک و «سپیتیور» - آن که تن جحم را به اره دونیم کرد- روانه داشت.
47
پس آنگاه، آدر مزدا اهوره، اینچنین اندیشه کنان به پیش خرامید:
-«من برای فرنا گرفتنی را به چنگ آورم.»
اما اژی دهاک سه پوزه زشت نهاد، اینچنین پرخاش کنان از پی او بشتافت:
48
ای آذر مزدا اهوره!
واپس رو که اگر تو این فرنا گرفتنی را به چنگ آوری، هر آینه من ترا یکباره نابودکنم، بدان سان که نتوانی زمین آهوره آفریده را روشنایی بخشی.
آنگاه آذر، اندیشناک از بیم [تباهی] زندگی و برای نگاهداشت جهان اشه، دستها را واپس کشید، چه، اژی دهاک سهمگین بود.
49
پس از آن، اژی دهاک سه پوزه زشت نهاد، اینچنین اندیشه کنان بشتافت.
-«من این فر ناگرفتنی را به چنگ آورم.»
اما آذر مزدا اهوره اینچنین پرخاش کنان از پی او شتافت.
50
ای اژی دهاک سه پوزه!
واپس رو که اگر تو این فرنا گرفتنی را به چنگ آوری، هر آینه من ترا از پی بسوزانم و بر پوزه های تو آتش برافروزم؛ بدان سان که نتوانی تباه کردن جهان اشه را بر زمین اهوره آفریده، گام نهی
آنگاه اژی دهاک، اندیشناک از بیم [تباهی] زندگی، دستها را واپس کشید؛ چه، آذر سهمگین بود.
51
فر به دریای فراخ کرت جست.
آنگاه اپام نپات تیز اسب؛ دریافت و آرزو کرد که آن را به چنگ آورد:
-من این فرنا گرفتنی را به چنگ آورم از تک دریای ژرف ، از تک دریاهای ژرف.
52
رد بزرگوار، شهریار شیدور، اپام نپات تیز اسب، آن دلیر دادرس دادخواهان را می ستاییم.
آفریدگار را می ستاییم که مردمان را بیافرید.
ایزد آب را می ستاییم که هرگاه اورا بستایند، می شنود.
53
اهوره مزدا چنین گفت:
ای زرتشت اشون!
بر هریک از شما مردمان است که خواستار به چنگ آوردن فرنا گرفتنی باشد.
چنین کسی از بخشش پاداش درخشان آتربانی بهره مند شود؛ از بخشش پاداش فراوان اتربانی بهره مندشود؛ از بخشش آتربان بهره مندشود...
54
.... از بخشش اشی آسایش بخش برخوردار شود که ستور وگیاه ارزانی دارد.
پیروزی همه روزه از آن او شود و دشمن را به نیرومندی شکست دهد و بیش از سالی به درازا نکشد که برخوردار از این پیروزی بر سپاه خونخوار دشمن چیره شود و همه دشمنان را شکست دهد.
برای فرو فروغش، من اورا – فر مزدا آفریده ناگرفتنی را – با نماز [ی به بانگ] بلند و با زور می ستایم.
فر نیرومندمزدا آفریده ناگرفتنی را می ستاییم با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد و «منثره، با اندیشه و گفتار و کردار [نیک]، با زور و با سخن رسا.
«ینگهه هاتم ....»
کرده هشتم
55
.................................................................................................................................................................................
56
افراسیاب تورانی تباهکار به آرزوی ربودن فرنا گرفتنی- [فری] که هم اکنون و از این پس، از آن تیره های ایرانی و زرتشت اشون است- جامه از تن برگرفت و برهنه به دریای فراخ کرت جست و شناکنان در پی فر شتافت.
فر تاختین گرفت و[از دستری او] بدر رفت. از آن جاست که شاخا به ای به نام «دریاچه خسرو» از دریای فراخ کرت پدید آمد.
57
ای سپیتمان زرتشت!
آنگاه افراسیاب تورانی بسیار زورمند، ناسزاگویان از دریای فراخ کرت برآمد:
-«ایث، ایث، یثن، اهمایی!»
-«من نتوانستم این فر را- [فری را ] که هم اکنون و از این پس، از آن تیرهای ایرانی و زرتشت اشون است – بربایم...
58
... اینک همۀ تر و خشک وبزرگ و نیک و زیبا را بهم در آمیزم تا اهوره مزدا به تنگنا افتد!»
ای سپیتمان زرتشت!
آنگاه افراسیاب تورانی بسیار زورمند، [دیگر باره] خود را به دریای فراخ کرت افگند.
59
پس دومین بار، افراسیاب به آرزوی ربودن فرناگرفتنی – [فری] که هم اکنون و از آن تیره های ایرانی وزرتشت اشون است- جامه از تن برگرفت و برهنه به دریای فراخ کرت جست و شنا کنان در پی فر شتافت.
فرتاختن گرفتن و [از دسترس او] بدر رفت. از آن جاست که شاخابه ای به نام «دریاچه ونگهزداه» از دریای فراخ کرت پدید آمد.
60
ای سپیتمان زرتشت!
آنگاه افراسیاب تورانی بسیار زورمند، ناسزاگویان از دریای فراخ کرت برآمد:
_«رایث، رایث، یثن، اهمایی ، اویث ، ایث ،یثن، کهمایی!»
-«من نتوانستم این فر را – [فری را] که هم اکنون و از این پس، از آن تیره های ایرانی و زرتشت اشون است – بربایم...
61
... اینک همه تر و خشک و بزرگ و نیک و زیبا را بهم در آمیزم تا اهوره مزدا به تنگنا افتد!»
62
پس سومین بار ، افراسیاب به آرزوی ربودن فرنا گرفتنی – [فری] که هم اکنون و از این پس، از آن تیره های ایرانی و زرتشت اشون است – جامه از تن برگرفت و برهنه به دریای فراخ کرت جست و شنا کنان در پی فرشتافت.
فرتاختن گرفتن و[از دسترس او] بدر رفت. از آن جاست که شاخابه ای به نام «اوژدان ون» از دریای فراخ کرت پدید آمد.
63
ای سپیتمار زرتشت!
آنگاه افراسیاب تورانی بسیار زورمند، ناسزا گویان از دریای فراخ کرت برآمد:
-«ایث ایث، یثن، اهمایی، اوث ایث نثن، اهمایی، آویه ایث ، ایثن، اهمایی!»
64
او نتوانست این فر را – [فری را] که هم اکنون و از این پس، از آن تیره های ایرانی و زرتشت اشون است – برباید.
برای فر و فروغش ، من او را – فر مزد آفریده ناگرفتنی را – با نماز[ی به بانگ] بلندو با زور می ستایم.
فر نیرومند مزدا آفریدل ناگرفتنی را می ستاییم با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خردو «منثره»، با اندیشه و گفتار وکردار [تنیک]، با زور و با سخن رسا.
«ینگهه هاتم ....»
کرده نهم
65
................................................................................................................................................................................
66
... [فری] که از آن کسی است که خاستگاه شهریاری وی، جای فرو ریختن رود «هیرمند» به دریاچه «کیانسیه» است؛ آن جا که کوه «اوشیدم» سر برکشیده است و از کوهها گردا گرد آن، آب فراوان فراهم آید و سرازیر شود.
67
رودهای «خواسترا»، «هوسپل»، «فردنا»، «خوار ننگهیتی»، زیبا ، «اوشتویتی»، توانا، «اوروذا»ی دارای چراگاههای فراوان، «ارزی»، «زرنومیتی» به سوی دریاچۀ کیانسیه روان شود و بدان فروریزد.
هیرمند رایومند فره مند – که خیزابهای سپید برانگیزد و سرکشی کند – به سوی آن روان شود و بدان فرو ریزد....
68
... نیروی اسبی از آن است. نیروی اشتری از آن اوست، نیروی مردی از آن اوست.
فرکیانی از آن اوست.
ای زرتشت اشون!
چندان فر کیانی در اوست که می تواند همۀ سرزمینهای انیران را برکند و د رخود فرو برد.
69
پس آنگاه در آن جا، آنان (انیران) سرگشته شوند و گرسنگی و تشنگی و سرما و گرما را دریابند.
اینچنین، فر کیانی پناه تیره های ایرانی و جانوران پنجنگانه و یاری رسان اشون مردان و دین مزدا
پرستی است.
................................................................................................................................................................................
کرده دهم
70
................................................................................................................................................................................
71
... [فری] که به «کی قباد» پیوست؛ که از آن «کی اپیوه»، «کاووس»، «کی آرش»، «کی پشین»، «کی بیارش» و «کی سیاوش» بود...
72
... بدان سان که همه آنان – کیانیان – چالاک ؛ همه پهلوان، همه پرهیزگار، همه بزرگ منش، همه چست و همه بی باک شدند.
................................................................................................................................................................................
کرده یازدهم
73
................................................................................................................................................................................
74
....[فری] که از آن کیخسرو بود، نیروی خب بهم پیوسته اش را ، پیروزی اهوره افریده اش رابرتریش در پیروزی را ، فرمان خوب روا شده اش را، فران دگرگون ناشدنیش را ، فرمان چیرگی ناپذیرش را ، شکست بی درنگ دشمنانش را...
75
.... نیروی سرشار و فر مزدا آفریده و تندرستی را ، فرزندان نیک باهوش را ، [فرزندان] توانای دانای زبان آور را، [فرزندان] دلاور از نیاز رهاننده روشن چشم را، آگاهی درست از آینده و بهترین زندگی بی گمان را...
76
... شهریاری درخشان را، زندگانی دیرپای را ، همه بهروزیها را، همه درمانها را ....
77
... بدان سان که کیخسرو بر دشمن نابکار پیره شد و در درازنای آوردگاه – هنگامی که دشمن تباهکار نیرنگ باز، سواره با او می جنگند- به نهانگاه گرفتار نیامد.
کیخسرو سرور پیروز، پسر خوانخواه سیاوش دلیر- که ناجوانمردانه کشته شد – و کین خواه اغریرث دلیر، افراسیاب تباهکار و برادرش گرسیوز را به بند در کشید.
................................................................................................................................................................................
کرده دوازدهم
78
................................................................................................................................................................................
79
... [فری] که از آن زرتشت اشون بود که دینی اندیشید؛ که دینی سخن گفت؛ که دینی رفتار کرد؛ که در سراسر جهان استومند در اشه، اشون ترین، در شهریاری بهترین شهریار، در رایومندی، رایومندترین، در فره مندی، فره مندترین ودر پیروزی، پیروز ترین بود.
80
پیش از او، دیوان آشکارا بر این زمین در گردش بودند؛ آشکارا کامروا می شدند؛ آشکارا زنان را از مردان می ربودند وزاری کنندگان را می آزردند.
81
آنگاه از یک«اهون ویریه....» که زرتشت اشون چهار بار با درنگی درخور و در دومین نیمه به آوازی بلندتر بسرود، همه دیوان به هراس افتادند، بدان گونه که آن [نابکاران] ناشایسته برای ستایش و ناسزاوار برای نیایش، در زیر زمین پنهان شدند.
82
افراسیاب تورانی تباهکار، در همۀ هفت کشور زمین به جست و جوی فر [زرتشت] بود.
افراسیاب تباهکار، در آرزوی فر زرتشت، همه هفت کشور را بپیمود.
افراسیاب به سوی فر شتافت .... [اما زرتشت و فر] – هر دو – خود را واپس کشیدندو چنان که خواست من – اهوره مزدا – ودین مزدا پرستی بود ، به کام خواستار [ان شایسته] درآمدند.
................................................................................................................................................................................
کرده سیزدهم
83
................................................................................................................................................................................
84
...[فری] که از آن کی گشتاسپ بود که دینی اندیشید، که دینی سخن گفت؛ که دینی رفتار کرد.
بدان سان که او این دین را بستود، دیوان دشمن [خوی] رااز اشونان براند.
85
اوست که با گرز سخت[خویش] اشه را راه رهایی جست.
اوست که با گرز سخت[خویش] اشه را راه رهایی یافت.
اوست که بازو و پناه این دین اهورایی زرتشت بود.
86
اوست که این [دین] دربندبسته را از بند برهانید و پایدار کرد و در میان نهاد و [این دین] فرمان گزار بزرگ لغزش ناپذیر پاک که از ستور وچراگاه برخوردار است ؛ که با ستور و چراگاه آراسته است.
87
کی گشتاسپ دلیر بر «تثریا ونت» دردین و «پشن»ی دیون پرست و «ارجاسپ» دروند و دیگر «خیون»های تبهکار بد کنش چیره شد.
................................................................................................................................................................................
کرده چهاردهم
88
................................................................................................................................................................................
89
... [فری] که از آن سوشیانت پیروزمند و دیگریاران اوست، بدان هنگام که گیتی را نو کنند....
90
................................................................................................................................................................................
کرده پانزدهم
91
................................................................................................................................................................................
92
بدان هنگام که «استوت ارت» پیک مزدا اهوره – پسر «ویسپ تورویری» - از آب کیانسیه براید ، گرزی پیروزی بخش برآورد؛ [همان گرزی] که فریدون دلیر، هنگام کشتن «اژی دهاک» داشت.
93
... [همان گرزی] که افراسیاب تورانی، هنگام کشتن «زین گاو»دروند داشت؛ که کیخسرو، هنگام کشتن افراسیاب داشت؛ که کی گشتاسپ ، آموزگار اشه برای سپاهش داشت.
او بدن [گرز] دروج را از این جا – از جهان اشه – بیرون خواهد راند.
94
او همۀ آفریدگان را با دیدگان خرد بنگرد.
... آنچه زشت نژاد است.
او سراسر جهان استومند را با دیدگان بخشایش بنگرد و نگاهش ، سراسر جهان را جاودانگی بخشد.
95
یاران «استوت ارت» پیروزمند بدر آیند: آنان نیک اندیش، نیک گفتار، نیک کردار و نیک دین اند و هرگز سخن دروغ بر زبان نیاورند.
خشم خونین درفش نافره مند، از برابر آنان بگریزد و اشه بر دروج زشت تیره بد نژاد، چیره شود.
96
منش بد شکست یابد و منش نیک بر آن چیره شود.
[سخن] دروغ گفته شکست یابد و سخن راست گفته بر آن چیره شود.
خرداد و امرداد، گرسنگی و تشنگی – هر دو – را شکست دهند.
خرداد وامرداد؛ گرسنگی و تشنگی زشت را شکست دهند.
اهریمن ناتوان بد کنش، رو در گریز نهد.
................................................................................................................................................................................
«یثه اهو ویریو.....»
کوه مزدا آفریده بخشنده آسایش اشه، «اوشیدرن»، فر کیانی مزدا آفریده و فر مزدا آفریده نا گرفتنی را درود می فرستم.
«اشم وهو.....»
«اهمایی رئشچه....»