کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شبلی را - قدس الله تعالی سره - شوری افتاد، به بیمارستان بردند جمعی به نظاره وی رفتند پرسید که شما کیانید؟ گفتند: دوستان تو سنگ برداشت و بر ایشان حمله کرد جمله بگریختند بخندید گفت: بازآیید ای مدعیان که دوستان از دوستان نگریزند و از سنگ جفایشان نپرهیزند.

    آن است دوستدار که هر چند دشمنی

    بیند ز دوست بیش، شود دوستدارتر

    بر سر هزار سنگ ستم گر خورد ازو

    گردد بنای عشقش ازان استوارتر

    و هم از وی آرند که وقتی بیمار شد، خلیفه طبیب ترسا به معالجت وی فرستاد از وی پرسید که خاطر تو چه می خواهد؟ گفت: آنکه تو مسلمان شوی گفت: اگر من مسلمان شوم تو نیک می شوی و از بستر بیماری برمی خیزی؟ گفت: آری!

    پس ایمان بر وی عرضه کرد و وی ایمان آورد و شبلی از بستر برخاست و بر وی از بیماری اثری نه پس هر دو همراه پیش خلیفه رفتند و قصه را باز گفتند خلیفه گفت: پنداشتم که طبیب پیش بیمار فرستاده ام من خود بیمار پیش طبیب فرستاده بوده ام.

    هر کس که از هجوم محبت مریض شد

    داند طبیب خویش لقای حبیب را

    چون بر سرش طبیب بهشتی نهد قدم

    بخشد شفا ز علت هستی طبیب را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha