داش غلم مرگ تو حظ کردم از اشعار تو من
متلذذ شدم از لذت گفتار تو من
آفرین گفتم بر طبع گهربار تو من
بخدا مات شدم در تو و در کار تو من
*****
وصف مرکز را کس مثل تو بی پرده نگفت
رفته و دیده و سنجیده و پی برده نگفت
*****
هر چه در نمره ده بود منزه دیدم
گر تو یک حسن در او دیدی من ده دیدم
نظم تو متقن و نثر تو موجه دیدم
قابل محمدت و در خور به به دیدم
*****
هیچ یک از نمرات تو چنین خوب نبود
یک فرازی که در او باشد معیوب نبود
*****
غیر تو پیش کسی این همه اخبار کجاست
اگر اخبار بود جرأت اظهار کجاست
آنکه لوطی گریت را کند انکار کجاست
پنطیند آن دگران، لوطی پادار کجاست
*****
آفرین ها به ثبات و به وفاداری تو
پر و پا قرصی و رک گویی و پاداری تو
*****
که گمان داشت که این شور به پا خواهد شد
هر چه دزد است ز نظمیه رها خواهد شد
دزد کت بسته رئیس الوزرا خواهد شد
دور ظلمت بدل از دور ضیا خواهد شد
*****
مملکت باز همان آش و همان کاسه شود
لعل ما سنگ شود لؤلؤ ما ماسه شود
*****
این رئیس الوزرا قابل فراشی نیست
لایق آن که تو دل بسته او باشی نیست
در بساطش بجز از مرتشی و راشی نیست
همتش جز پی اخاذی و کلاشی نیست
*****
گر جهان را بسپاریش جهان را بخورد
ور وطن لقمه نانی شود آن را بخورد
*****
از بیانات رئیس الوزرا با دو سه تن
کرده یک رنده تآتری و فرستاده به من
که کند دیدۀ ابناء وطن را روشن
من هم الساعه دهم شرح بر ابناء وطن
*****
تا بدانند چه نیکو امنایی دارند
چه وطن خواه رئیس الوزرایی دارند