کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    داد معشوقه به عاشق پیغام
    که کند مادر تو با من جنگ
    هر کجا بیندم از دور کند
    چهره پُرچین و جبین پر آژَنگ
    با نگاه غضب آلود زند
    بر دل نازک من تیر خَدَنگ
    از در خانه مرا طرد کند
    همچو سنگ از دهن قَلماسنگ
    مادر سنگ دلت تا زنده‌ست
    شهد در کام من و توست شَرَنگ
    نشوم یک‌دل و یک‌رنگ تو را
    تا نسازی دل او از خون رنگ
    گر تو خواهی به وصالم برسی
    باید این ساعت و بی‌خوف و دِرَنگ
    روی و سینهٔ تنگش بدری
    دل برون آری از آن سینۀ تنگ
    گرم و خونین به مَنَش باز آری
    تا برد ز آینه قلبم زنگ
    عاشق بی‌خرد ناهنجار
    نه بل آن فاسق بی‌عصمت و نَنگ
    حرمت مادری از یاد ببرد
    خیره از باده و دیوانه ز بَنگ
    رفت و مادر را افکند به خاک
    سینه بدرید و دل آورد به چَنگ
    قصد سر منزل معشوق نمود
    دل مادر به کفش چون نارَنگ
    از قضا خورد دم در به زمین
    و اندکی سوده شد او را آرَنگ
    وان دل گرم که جان داشت هنوز
    اوفتاد از کف آن بی‌فَرهَنگ
    از زمین باز چو برخاست نمود
    پی برداشتن آن آهَنگ
    دید کز آن دل آغشته به خون
    آید آهسته برون این آهَنگ
    آه دست پسرم یافت خراش
    آخ پای پسرم خورد به سنگ

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha