کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    طبعم به هر ترانه نوای دگر زند
    عشّاق وار، برصف خوف و خطر زند
    گاهی هوای ملک عراقش گهی حجاز
    گاهی قدم به خاور وگه باختر زند
    با، هر مخالف است مؤالف به راستی
    مانند آفتاب که برخشک وتر زند
    از کوچک و بزرگ بگیرد سراغ یار
    باشد مگر که چتر سعادت به سر زند
    شاید زفیض بخت همایون به نشأتین
    یکی نشئه یی$ ز جام محبّت اثر زند
    آری کسی که اهل نظر نیست در جهان
    باید که حلقه بر دل اهل نظر زند
    لاسیّما، به درگه شاهی که از کرم
    چون ذرّه یی ز مهر رخش بر حجر زند
    گردد بسان لعل درخشنده تابناک
    وز آب و تاب طعنه به شمس و قمر زند
    شاه حجاز و ماه بنی هاشمی لقب
    آنکو لوای نصرت و فتح و ظفر زند
    از بهر سیرِ رفعت او طایر قیاس
    با شهپر خیال اگر بال و پر زند
    مشکل رسد به حلقه ی دربار رفعتش
    صد بار اگر، ز حلقه ی امکان به در زند
    حکمش چنانکه نقشه ز نقشش قضا برد
    امرش چنانکه کرده ز رویش قدر زند
    در صولت و صلابت و مردیّ و مردمی
    در روزگار تکیه به جای پدر زند
    موسی به گفتن ارنی نیست حاجتش
    گر، ذرّه یی زخاک درش بر بصر زند
    زان خاک جای سوزنش ار، بود با مسیح
    می بایدش قدم به سر عرش برزند
    یعقوب را محبّت یوسف رود ز دل
    گر بر رُخش ز منظر دل یک نظر زند
    از شرق طبع روشن من مطلع دگر
    چون قرص آفتاب درخشنده سر زند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha