کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    در شهر ما بتی است که بر جان بود امیر
    چالاک و چست و چابک و عیار و شیر‌گیر
    در شاهدی یگانه و در دلبری دلیر
    هر جا دلیست در خم زلفش بود اسیر

    *****
    نبود بجز در آینه حسن ورانظیر

    *****
    خندیدنش چو خنده شیر است در نظر
    خندد ولی بگرید از آن خنده شیر نر
    درد ز خنده زهره شیران پیل بر
    ایدل نماز خنده شیر‌افکنش حذر

    *****
    کز وی هزار بلعم با عور خورده تیر

    *****
    بر مور اگر بچشم عنایت کند نگاه
    مانا رباید از سر مریخ و مه کلاه
    بر وی ز مکر دیو سلیمان برد پناه
    بر چشم بندگان درش همچو پر کاه

    *****
    دنیا کجا که ملک دو عالم بود حقیر

    *****
    سرپا بر هنگان درش از ره رضا
    یکسر زنند بر سر کونین پشت پا
    هم بندگان مجرم آن شاه ذوالعطا
    هستند گر چه خویش ز سر تا بپا خطا

    *****
    بخشند جرم عالم و آوم بعون پیر

    *****
    مستان جام باده لبریزش ای عجب
    دریا بلب کشند و به بر لب زنند لب
    مردان حق دمند و امیران حق طلب
    جانشان عری ز هایله علت و سبب

    *****
    لبشان خمش ز قائله قلت و کثیر

    *****
    از مهر شاه سینه آن بندگان حر
    همچون صدف بفلزم جانست پر زدر
    چون هسنشان زکوی خرابات آبخور
    خمخانه را کشند و نه چون خم شوند پر

    *****
    میخانه را خورند و نه از می‌ شوند سیر

    *****
    هر یک زیمن طالع فیروز و فریخت
    بر لامکان کشیده از این کل خاک رخت
    گردیده عرش اعظمشان تخته ز تخت
    دلها شود ز سطوت ذوالعرش لخت لخت

    *****
    چون بر زنند تکیه ز اجلال بر سریر

    *****
    دومش که بود دل ز غم عشق پر ز شور
    سوزان بنار فرقتم این جان ناصور
    ناگه کشید جذبه عشقم بکوه طور
    بر کوی آن نگار بر انداخت دل عبور

    *****
    در خاک آن بهشت بر اندوخت جان عبیر

    *****
    عالی دری رفیعتر از عالم قیاس
    گشتم عیان که عرش بد آن سطح را مماس
    عنقای عقل مدرک و سیمرغ و هم ناس
    در اولین دریچه آن درگه از هراس

    *****
    افکنده بال و پنجه و منقار ناگزیر

    *****
    ترسا مغی براه در آنجا شدم دلیل
    آمد پی دخول در آن حضرتم دخیل
    بردم در آن حرم که نبد محرمش خلیل
    بستر نموده حاجبش از پر جبرئیل

    *****
    بر چشم او دو کون کم از قدر یک شعیر

    *****
    دیدم نشسته پیر بصدر مغان چو یم
    از میکشان حریم وزوی صدر محترم
    عیسی دمی که بود مسیحش یک از خدم
    هر دم هزار عیسیش احیا زنم دم

    *****
    حاجات خلق جمله و را نقش در ضمیر

    *****
    رازی که دیده‌اند در آئینه اهل جام
    سر تابسر معآینه او را ز خشت شام
    دلهای آن گروه که در عشق آن همام
    بد در ثابت سخت‌تر از آهن و رخام

    *****
    یکجا بدست قدرت او نرم چون خمیر

    *****
    بر دور پیر مصطبه رندان باده‌نوش
    بنشسته فارغ از دو جهان دوش تا بدوش
    بر دور جام و نغمه نی جمله چشم و گوش
    مستانه سرکشیده ز غوغای عقل و هوش

    *****
    رندانه پشت پا زده بر فرق ماه و تیر

    *****
    از عقل و فرق بین همه را جان پاک فرد
    پوشیده جمله چشم ز تمییز سرخ و زرد
    غافل ز غیر یار چه درمان بود چه درد
    وارسته از خیال که گردون کدام و گرد

    *****
    بیگانه زان تمیز که بالا کجا و زیر

    *****
    ساقی در انتظار که زان واجب‌الوجود
    دیگر کدام بنده شود مستحق جود
    کافتادمش بخاک من رسته از قیود
    دادم پس از سجود بیکتائیش درود

    *****
    خواندم پس از درود بهر حاجتش خبیر

    *****
    اندر طلب چو پاک ز هستی شدم فنا
    برداشت سر بسوی من آن خسرو بقا
    آنسان که درد خسته دلانرا کند دوا
    گفتا که کیستی و چه حاجت ترا بما

    *****
    گفتم گدای سائل و محتاج و مستجیر

    *****
    پیرم چو یافت از اثرات وجود طی
    باقی نه هیچ از اثرم غیر مهر وی
    بر زد نهیب ساقی سر مست را که هی
    آتتش فکن بخرمن جانش ز جام می

    *****
    تا زان شراب نفس حرونش شود ستیر

    *****
    برداشت چست و چابک ساقی پاک ذیل
    پیمانه که بود بمستان خیل کیل
    از وی نموده ناب حقیقت کمیل میل
    هر دم از او رسیده بتکمیل صد کمیل

    *****
    کسب ضیاء کرده از او مهر مستنیر

    *****
    لبریز کرد زان می‌سوزنده‌تر ز نار
    زان آتشی که سوخت ز منصور اختیار
    زان می‌کشید و گشت انالحق سرابدار
    دادم بدست و گفت استغفار کن سه بار

    *****
    از هستی وجود که جرمی است بس کبیر

    *****
    بگرفتم و کشیدم چون جام را بسر
    آتش گرفت جانم از آن باده سر بسر
    فارغ شدم ز دغدغه خیر و خوف شر
    ز آثار من نماند بجز صورتی اثر

    *****
    زان صورتی که گشت سیر دمش اثیر

    *****
    شد پوزبند و سوسه‌ای عشق تیز دست
    کامد بدست و پنجه وسواس را شکست
    جانم زبند تفرقه و قید جمع رست
    یکسر فتادم ازخرد و هوش دنگ و مست

    *****
    شد ما سوی فرامشم از خاطر خطیر

    *****
    روح صعود کرده چو از عالم عقول
    در تنگنای جسم عنان داد بر نزول
    گفتم سروش غیب ز اسرار مایقول
    کاینک بهوش باش تو ای حامل جهول

    *****
    تا در عیان ز معنی وحدت شوی خبیر

    *****
    کردم چو دیده باز در آئینه روبه‌رو
    شد سر لا اله موجه مرا در او
    یعنی نبد معآینه ز آئینه غیر هو
    بود آنچه در بساط ز جام می و کدو

    *****
    باقی نبود هیچ بجز ذات پاک پیر

    *****
    صبحست ای ندیم چو افتاده خمار
    شد طالع آفتاب سر از خواب غم بر آر
    چون نفی غیر می‌کند اثبات کردگار
    زان می‌که غیر کند ساغری بیار

    *****
    تا دل شود ز صیقل رشحات او منیر

    *****
    بر خیز تا کیشم بر سم قلندری
    جام قلندرانه ز صهبای حیدری
    برتر زنیم خیمه ازین چرخ چنبری
    یابد مگر وجود صفات منوری

    *****
    بینا شود بنور حق این دیده ضریر

    *****
    تا آنکه دور دوره بخشایش و عطاست
    هر مجرمی مؤید الطاف کبریاست
    بیرون عطا و رحمت بیچونی از چراست
    عالم تمام غرق یم رحمت خداست

    *****
    می‌نوش و باش منتظر رحمت‌ ای فقیر

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha