کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    تا شد دلم شکسته آن زلف عنبرین
    برداشتم درست دل از عقل و جان و دین
    سودا بد آنچه در سر شوریده شد مکین
    در هر کجا ز حلقه دیوانگان بر این

    *****
    افسانه گشت قصه حال من غمین

    *****
    گمگشته مراست که او را دل است نام
    بودش همیشه در شکن طره مقام
    روزی اسیر سلسله گشت و هین مدام
    میجویمش ز نام کجا در هزار دام

    *****
    میپرسمش ز حال کجا در هزار چین

    *****
    دارد هزار گوشه در آن طره دل درنگ
    زین کرده سخت بر من دیوانه کار تنگ
    از چار سو برگردانم افکنده پا لهنگ
    گاهی کشد برومم و گاهی کشد بزنگ

    *****
    گاه افکند بهندم و گاه آورد بچین

    *****
    هر تار موی خم بخمش راست صد شکن
    در هر شکن اسیر دل و دین دو صد چو من
    در وی گرفته هر دل آواره وطن
    فرزانه ساحریست همه رنگ و مکرو فن

    *****
    پیچیده اژدریست همه شید و کید و کین

    *****
    اندیشه را عبور نه زانموی مدلهم
    تا چون نهد زبیم براه غمش قدم
    هر جا فتد چو مرغ معلق بدام غم
    گویا مستر است در او خام خم بخم

    *****
    مانا مکرر است در اودام چین بچین

    *****
    گفتم برم پناه از این غم بعاقله
    او هم چو بنده بودگرفتار سلسله
    صبر و قرار و حسن و هش و عقل و حوصله
    بودند جمله با دل دیوانه یکدله

    *****
    یعنی در آن دو طره عقل آزمارهین

    *****
    دوشم که بود خاطر از آن موی مشک فر
    مجنون صفت بوادی اندوه در بدر
    ناگه بجان فتاد مرا آتشی دگر
    یکباره زد بهستی موهوم من شرر

    *****
    پرداختم وجود ز غوغای آن و این

    *****
    کردم تهی ز زارغ و زغن آشیانه را
    پرداختم تمام ز هستی میانه را
    خالی نمودم از خود و اغیار خانه را
    دیدم ببزم جمع نگار یگانه را

    *****
    کافکنده پرده بر طرف از روی نازنین

    *****
    چشمش ز شب نشینی بسیار نیم خواب
    جعدش بدلربائی عشاق نیم تاب
    بنهفته در دو لعل لبش صد قرابه ناب
    بد محتجب ز پرتو رخسارش آفتاب

    *****
    زان رخ شدم حقیقت حق‌‌البقین یقین

    *****
    لعلش که بود از خم اسرار باده نوش
    یکباره برد ازمن سرمست عقل و هوش
    ز افسانه وجود چو یکجا شدم خموش
    بود آنچه می‌رسید در آنحالتم بگوش

    *****
    تمجید پیر عشق از آن لعل گوهرین

    *****
    ایدل گرت هواست که در عالم نیاز
    گردد بنفس عارجه معراجت این نماز
    همت طلب نخست ز مردان پاکباز
    تکبیر پس بگوی وز هستی کن احتراز

    *****
    یعنی چهار بار دل از شش جهه گزین

    *****
    کردی چو قصد وروی نمودی بحق زجان
    کونین را بپشت سر انداز آن زمان
    سر حضور نیست گرت باور ای جوان
    در ضمن گفتگو کنم آن راز را بیان

    *****
    هشدار تا دلت شود از نور حق مبین

    *****
    اول شناس نقطه بارا توای حکیم
    هم فرض دان و لای را در دل ایسلیم
    بسم‌الله است آیه آن نقطه عظیم
    پس گو بنام دوست تو رحمن والرحیم

    *****
    یعنی بعام و خاص بودر رحمتش قرین

    *****
    محمود مطلق است چون آن سید مجید
    حمدش فتاده فرض بهر عبدی از عبید
    این حمد قفل رحمت حقل را بود کلید
    توفیق حمد پس طلب از حامد حمید

    *****
    آنگاه زن مدام دم از رب عالمین

    *****
    چون سابق است بر غضبش رحمت ایفلان
    تکرار کرده رحمت خود را ببندگان
    آنجا بشرط مغفرت اینجا به شرط جان
    رحمن الرحیم باین قصد پس بخوان

    *****
    تا در دوکون بر تو شود رحمتش معین

    *****
    گر داری اعتقاد به عدل حق ای جواد
    بر موقف حساب ترا باید اعتقاد
    کآنجا براستی کند اظهار عدل و داد
    تعدیل کفر و دین شود اندر صف معاد

    *****
    پس مال کس بگوی بر اثبات بوم دین

    *****
    سرّ حضور پیش تراگفتم ای ولی
    دل کردمت ز جلوه معبود صیقلی
    آن نکته را تمام کنم بر تو من جلی
    تا رو کند بجانت ظهور سینجلی

    *****
    خواند حقت براه عبادت ز مخلصین

    *****
    این بندگان مقام حضور است ای فقیر
    وان جذبه تو چیست تو لا بعون پیر
    ایاک نعبد است پس از آن فعل مستجیر
    مقصود از این سلوک بود جذبه مجیر

    *****
    جز جذبه نیست زین عمل آمال مؤمنین

    *****
    اندر سلوک و فعل چو ای سالک شهود
    باقی ترا هنوز بود هستی از وجود
    پس در عمل تو طالب این جذبه باش زود
    یعنی بجوی یاری از آن پادشاه جود

    *****
    تا از خودی بجذبه شوی خالص و امین

    *****
    ظاهر شدت چو سر عبادت بدین نمط
    روکن کنون بدرگه معبود بی غلط
    کاین رهنما ماست زهی جاذب فقط
    دادی بقسم حصر چو بر بندگیش خط

    *****
    از صدق دل بگوی پس ایاک نستعین

    *****
    دل در حضور پیر چو بر کندی از دو کون
    زینسان شدی تمام مجرد زکون و لون
    شد دیده‌ات زهر چه بجز دوست لایرون
    یعنی ترا پرستم و خواهم ترا بعون

    *****
    یعنی ترا ستایم و جویم ترا معین

    *****
    خواهی اگر ز سر صراطت کنم علیم
    مرد حق است معنی آن راه مستقیم
    در اِهدنا نابجوی تو زان یار ای حکیم
    پس نه قدم به همت هادی بدون بیم

    *****
    در راه تا شوی تو ز اصحاب راستین

    *****
    وان نعمتی که کرده حق اتمام در الست
    راه ولای سید ما نعمه‌الله است
    بردار دل ز دوستی غیر هرچه هست
    بنشین بخوان نعمتش ای مرد حق‌پرست

    *****
    تا در صراط راست شوی ز اهل‌الذین

    *****
    راز دگر نیوش گرت گوش دل بجاست
    از سر غیر ضال که آن نکته رضاست
    یعنی رضای حق ز تو در مسلک رضاست
    پس این صراط راست که گفتم تراکجاست

    *****
    جاریست از هدایت مولای هشتیمن

    *****
    دارد بحق براستی این راه اتصال
    باقی دگر تمام بود غفلت و ضلال
    آن کو براه راست نزد گام لامجال
    گمراه و غافلست تو خوانش مضل و ضال

    *****
    پس دلبری نمای ز مغضوب و ضالین

    *****
    ای طالب طریق هدایت بلا کلام
    جویای اولیا نشود نطفه حرام
    داری تو چون بجستن راه حق اهتمام
    بیشک ز شیر پاک دلت دیده انفطام

    *****
    میکن به مادر و پدر خویش آفرین

    *****
    شکر خدا که بنده پیران رهبرم
    در ملک فقر صاحب اکلیل و افسرم
    در آستان پیر مغان خاک شد سرم
    روشندل از تجلی انوار حیدرم

    *****
    و اعجاز موسویست هزارم در آستین

    *****
    سری که از کلیم حقش داشت مکتتم
    و آندم که بر مسیح نزد زان صریح دم
    وان یم نداد هیچ کس نیم قطره نم
    از ما نداشت پیر طریقت دریغ هم

    *****
    ای مرحبا بغیریت آن غیرت آفرین

    *****
    ای جان جان عشق که جان جهان ز تست
    در جسم ما ز عشق تو گر هست جان ز تست
    صورت ز ما و معنی روح روان ز تست
    گفتم غلط چه باز که این از من آن ز تست

    *****
    بادم زبان بریده هم آن از تو و هم این

    *****
    من کیستم که دم زنم از نیست یا که هست
    معدوم محض ای ز تو عالی هر آنچه پست
    الطاف خسروانه محمودی تو هست
    کز ما فتادگان مذلت گرفته دست.

    *****
    تا نگذرم ز قصه چاروق و پوستین

    *****
    هیچیم ما و هیچتر از هیچ در بسیچ
    آید چه ای کریم از این مشت هیچ هیچ
    با آنکه تو بتوست ز ما جرم پیچ پیچ
    بر جرممان مگیر و بر افعالمان مپیچ

    *****
    یعنی مردان ز درگه احسانمان چنین

    *****
    بی علتی ز فقر چو دادی تو نعمتی
    از ما مگیر داده خود را بعلتی
    جزجرم گر چه هیچ نکردیم خدمتی
    گر ما مقصریم تو دریای رحمتی

    *****
    اغفرلنا بفضلک یا‌رب آمین

    *****
    از ما مجو حساب که سرمایه گشت چون
    ما را بس خجلت بسیار خود کنون
    داریم گر نه سود زیانستمان فزون
    تا چون کند عطای تو ای شاه ذوفنون

    *****
    با جان بندگان زیانکار مستکین

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha