کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آفتاب از شرم رویش رخ کند پنهان به ابر
    ماه من از چهرهٔ خود گر براندازد نقاب
    چون گذارد بر زمین پا سرو سیم اندام من
    هر که بیند گویدش یا لیتنی کنت تراب
    ابروی دلدار من مانا که محراب دعاست
    هر دعا کانجا شود بی شبه گردد مستجاب
    دیدمش خون می چکد از چهرهٔ همچون گلش
    این سخن شد راست کز گل می شود حاصل گلاب
    هر چه من با او کنم او نیز با من می کند
    من به او عجز و نیاز و او به من خشم و عتاب
    دیدمش در جامهٔ نیلی به سر مشکین کلاه
    گفتم این روزی ست کز مغرب برآید آفتاب
    سرخی سرپنجه اش «ترکی» نه از رنگ حناست
    پنجه اش دارد ز خون عاشقان دایم خضاب

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha