کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دیو نژادی چو یکی تیره ابر

    لب چو خم نیل کبود و سطبر

    زنگ چو انگشت نیفروخته

    چهره چو چوبین طبقی سوخته

    مانده دهن چون دهن جیفه باز

    ناشده همچون در محنت فراز

    یافت به ره آینه ای گردناک

    ساخت به دامن رخش از گرد پاک

    دیده چو بر روی ویش آرمید

    شکلی از انسان که شنیدی بدید

    آب دهان بر رخ پاکش فکند

    وز کف خود خوار به خاکش فکند

    گفت که تا قدر تو نشناختند

    بر رهت این گونه نینداختند

    پیش کسان پستی مقدار تو

    نیست جز از زشتی دیدار تو

    طینت اگر پاک چو من بودیت

    کی به گل و خاک وطن بودیت

    از بد و نیکی که پی اندر پی است

    بهره هر چیز به قدر وی است

    چون به رخ خویش نظر کم گشاد

    عیب بر آیینه نه بر خود نهاد

    بود همه نور و صفا آینه

    شد ز رخش عیب نما آینه

    طلعت او بود بدانسان سیاه

    آینه را چیست ندانم گناه

    جامی ازین گنبد آیینه رنگ

    هر چه نماید به گه صلح و جنگ

    کان سبب راحت و آزار توست

    چون نگری صورت کردار توست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha