آقا نجفعلی نام دارد. برادر کهتر منظور است. در عنفوان جوانی و مشهور به افسانه خوانی. در حضرت فرمانفرمای ملک فارس ملازم است و به دریافت مرتبهٔ اعلی جازم است. به صحبت اهل کمالش میل و اغلب با این طایفه معاشرت میکند. مردی است عاشق پیشه و جوانی نیکو اندیشه. مدتهاست که با فقیر انیس و جلیس است. گاهی فکر شعری مینماید. از فنون شعر بیشتر غزل میسراید. این ابیات از غزلیات او نوشته شد:
ناکامی از کام جهان شد باعث هر کام ما
بدنامی از عشق بتان آمد به عالم نام ما
در زهد عمرم شد به سر وز وی ندیدم حاصلی
در عشق خوبان بعد از این مصروف بد ایام ما
ز دیر و کعبه نمودی جمال خویش و ز عشقت
فغان و غلغله از جان خاص و عام بر آمد
تا زلف و خال سوی رخت راهبر شدم
از نکتههای کثرت و وحدت خبر شدم
ساقیام پیمود روزی از کرم پیمانهای
وه که تا روز قیامت مست آن پیمانهام
ندانموصلوهجرانچیستوزجانانچه میخواهم
همی دانم که دلدارم به کام است و فغان دارم