بت سادهٔ رفیق بط بادهٔ رحیق
مرا به ز صد حشم مرا به ز صد فریق
نخواهم غذای روح به جز بادهٔ رقیق
نجویم انیس دل به جز سادهٔ رفیق
*****
جو دولت یکی جوان چو دانش یکی عتیق
*****
بحمدالله از بتان مرا هست دلبری
به طلعت فرشتهای به قامت صنوبری
به رخ ماه نبخشی به قد سرو کشمری
به دل سنگ خارهای به تن کوه مرمری
*****
به هر آفرین سزا به هر نیکویی حقیق
*****
خطش یک قبیله مور رخش یک حدیقه گل
تنش یک دریچه نور لبش یک قنینه مل
خطش ماه را ز مشک به گردن فکنده غل
لبش بر چَه ِ عدم ز یاقوت بسته پل
*****
به سرخی لبش شفق به یاران دلش شفیق
*****
خرامندهتر ز کبک سیه چشمتر ز وعل
دهان نیستش وزو سخنها کنند جعل
ز عشق وی ابرویش در آتش فکنده نعل
رخش از نژاد گل لبش از نتاج لعل
*****
یکی یک چمن شقیق یکی یک یمن عقیق
*****
نخواهم کسی گزید ازین پس به جای او
که هرگز ندیدهام بتی با وفای او
چو جاوید زنده است دلم در هوای او
سزد گر به زندگی بمیرم برای او
*****
که نادر فتد ز خلق نگاری چنین خلیق
*****
چو خواهم ازو شراب دوَد گرم در وثاق
صراحیّ و جام را فرود آورد ز طاق
بریزد ز دست خویش می از شیشه در ایاق
پس آنگاه به دست من دهد با صد اشتیاق
*****
که بر یاد لعل من بنوش این می رحیق
*****
چو من درکشم قدح سراید که نوش باد
به قول قلندران همه جزو هوش باد
هزار آفرین ترا به جان از سروش باد
به جز در ثنای تو زبانها خموش باد
*****
که شهزاده را به صدق تویی داعی صدیق
*****
فلک فر علیقلی که جودش بود فره
برویش ندیده کس مگر روز کین گره
ز سهم خدنگ او چو بیرون جهد ز زه
کند ماه آسمان چو ماهی به تن زره
*****
بخندد همی ببرق سر تیغش از بریق
*****
دلش بیتی از کرم مکارم نجود او
فلک رفته در رکوع ز بهر سجود او
نماید در جهان همه شکر جود او
تنی هست روزگار روانش وجود او
*****
چه در هند برهمن چه در روم جاثلیق
*****
ز رایش به مویه ماه ز جودش به ناله نیل
هم از فضل بیمنال هم از عدل بیعدیل
سخنهای او بلند سخایای او جمیل
کرمهای او بزرگ عطاهای او جزیل
*****
هنرهای او شگرف نظرهای او دقیق
*****
ز رخسار شاملش زمین روضهٔ ارم
ز انصاف کاملش جهان حوزهٔ حرم
به یکره چو آفتاب کفش پاشد از کرم
به قدر ستارگان اگر باشدش درم
*****
محیطیست جود او دو عالم درو غریق
*****
زهی بخت حاسدت شب و روز در رقود
به میزان خشم او تن دشمنان وقود
کمان از تو ممتحن چنان کز محک نقود
سزد عقد جو ز هر کمند ترا عقود
*****
سزد برج سنبله دواب ترا علیق
*****
پرد تا به عون پر همی طیر در هوا
دود تا بزورگام همی رخش در چرا
دمد تا به فروردین همی از زمین گیا
رسد تا به بندگان ز شاهان همی عطا
*****
جهد تا به زخم نیش همی خون ز باسلیق
*****
ترا یسر در یسار ترا یمین در یمین
به ارزاق خاص و عام دل و دست تو ضمین
ملک گویدت ثنا فلک بوسدت زمین
جهان با همه جلال ترا بندهٔ کمین
*****
خدا و رسول آل ترا هادی طریق