جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۱۱۴۱: دل به جان آمد از عنا دیدن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل به جان آمد از عنا دیدن وز عنای جهان بلا دیدن قطره ای خون بلا چگونه بشد تا به کی باشد این جفا دیدن ستم و ظلم بیش ازین نتوان بر من خسته دل روا دیدن جور و خواری چنین روا نبود بر تن زار مبتلا دیدن جان شیرین تویی و رفته ز تن جان ز تن چون توان جدا دیدن بی رخ خوب تو به جان آمد مردم دیده ام ز نادیدن ای دل از بخت خویش باید دید یا از آن یار بی وفا دیدن این جفاها که می کشی ز فلک می نباید تو را ز ما دیدن بی نواییم لازمست تو را نیک در حال بی نوا دیدن تو طبیب منی روا داری خسته ی خویش بی دوا دیدن جهان ملک خاتون