جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۱۰۹۹: ما ندانیم که کشتی غمت را رانیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ما ندانیم که کشتی غمت را رانیم نام تو ورد زبانست و ز جانت خوانیم گرچه ملّاح جهانیم به دریای غمت چون وزد باد جفای تو به جان درمانیم سرو سامان نبود مردم سودازده را در غم عشق تو زان بی سر و بی سامانیم وعده وصل همی داد مرا دلبر و باز صبر فرمود مرا از وی اگر بتوانیم جان شیرین جهت صحبت جانان باشد تو مپندار که ما از تو به جان وامانیم دردمندیم و لب لعل تو درمان منست عمرها رفت که ما در پی آن درمانیم گر به بوسیدن پایت بدهی فرمانم تا بود جان به جهان بنده آن فرمانیم گر کند دیده ی ما میل به رویی جز تو در جهان راست که ما ناکس تردامانیم جهان ملک خاتون