جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۱۰۸۹: گفتم به دل که ای دل دانی که در چه کاریم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفتم به دل که ای دل دانی که در چه کاریم چون زلف خوب رویان آشفته روزگاریم نه یار در بر ما نه دل به دست داریم با خون دیده و دل روزی همی گذاریم یک دم نظر به حالم از لطف خویشتن کن ای نور هر دو دیده کز عشق زار زاریم رحمی به دل نداری دانم تو را به جایم باشد تو را بسی کس ما جز تو کس نداریم پرسی تو حال زارم جانا نگفتنم به کز آرزوی رویت مجروح و دل فگاریم شوق رخ تو جانا گفتا که در چه کاری جز تخم مهر رویت گفتم به جان چه کاریم ای دل جهان و جان را در کار عشق کردی صبری بکن خدا را تا دست از او بداریم جهان ملک خاتون