جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۱۰۱۴: عمریست تا من از جان حیران آن جمالم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عمریست تا من از جان حیران آن جمالم بگرفت بی رخ او از جان خود ملالم دل رفت و جان مسکین از هجر در تکاپوی در بحر غم گرفتار در جستن وصالم کویش مرا هوس بود گفتم که بینمش روی کاندر هوای وصلش مرغی شکسته بالم در کارگاه وصلش نقشی نبست هرگز استاد عشق زان رو بی نقش او خیالم خون دلم بخوردی از چشم مست و آنگه خون دل جهانی گویی بود حلالم تا روی همچو ماهش از دیده رفت گویی بر یاد ابروانش پیوسته چون هلالم حال دلم چه پرسی سرگشته در جهانست نه صبر هست و نه دل اینست بی تو حالم جهان ملک خاتون