جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۹۴۰: ز حد بگذشت در عشق تو دردم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز حد بگذشت در عشق تو دردم ببین در آه سرد و روی زردم به بالین من خسته گذر کن نگر کز دیده غرقابیم دردم طبیب درد دلهای حزینی به جان آمد دل مسکین ز دردم اگر خواهی که دردم را فزایی دهم شیرین نفس پیش تو دردم بت عیسی دمی بنواز ما را دمی در کار این دلداده دردم مرا جز بندگی کاری دگر نیست بگو تا جز وفاداری چه کردم نظر کن بر من رنجور مهجور که بس خون دل از دست تو خوردم منم مستسقی آن لعل پرنوش در آن چشمست گویی آب خوردم جهان بگرفت باری در فراقش ز دیده آب گرم و آه سردم جهان ملک خاتون