جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۸۸۱: روی تو شد صبح جان زلف تو شد شام دل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روی تو شد صبح جان زلف تو شد شام دل شام نگویم ورا هست کنون دام دل کام دلم تلخ شد از شب هجران او آن بت دلجو نداد یک نفسم کام دل سنگ جفایت مزن بر دل مسکین من تا ز غم هجر تو بشکندم جام دل با همه سودای من کز سر زلف تو هست در سر من ای پسر پخته نشد خام دل تا بودم در جهان نام و نشان از غمت تا به کجا می رسد با تو سرانجام دل در غمت آغاز عشق هست به نامم چنین وصل توأم کام جان روی تو آرام دل دل شد و جان در غمت رفت به باد هوا نیست مرا در جهان ای دل و جان نام دل جهان ملک خاتون