جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۸۴۴: آسوده نیست خاطرم از روزگار خویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آسوده نیست خاطرم از روزگار خویش پیوسته در تحیرم از کار و بار خویش دیدم جفا و غربت آن هم غریب نیست حالم ببین که چون گذرد در دیار خویش برگشته ام ز یار و سرگشته ام کنون اینش جزا بود که بگردد ز یار خویش هر چند چرخ با من مسکین ستیزه کرد نومید نیستم ز در کردگار خویش دستم اگر نه چون کمرش در میان رود خون دل از دو دیده کنم در کنار خویش لعل تو آب حیاتست تشنه را آبی به لب رسان ز لب آبدار خویش هستم به کام دشمن و آن یار سنگ دل روزی نکرد یادی ازین دوستار خویش امّیدوار بر در وصلش نشسته ام رحمی کن ای نگار به امّیدوار خویش گویندم ای جهان ز جهانت چه حاصلست حاصل ندامتست کنونم ز کار خویش جهان ملک خاتون