جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۸۱۵: دل ربود از من و در دست بلا افکندش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل ربود از من و در دست بلا افکندش در غم هجر خدا را که چنین مپسندش نه ز قیدش برهاند نه مرادش بدهد حیف باشد دل بیچاره چنین در بندش زان فروشد دل بیچاره به کوی غم دوست که نباشد به جهان هیچکسی مانندش گویم ای دل بنشین گرد بلا بیش مگرد دل دیوانه ی ما سود ندارد پندش نام و ننگ و تن و جان در سر کارش کردم گشت بدنام ملامت بکنم تا چندش ترک عشقت نکند این دل سرگشته مگر مهر رویت ز ازل در دل و جان آکندش دل همی خواست که سیری بکند گرد جهان لیک زنجیر سر زلف تو شد پابندش از دو عالم بجز از نام تو یادش نبود بار دیگر ز غمت گر به جهان آرندش خبرت هست نگارا که جهان از غم تو آتشی از رخ تو در دل و جان افکندش جهان ملک خاتون