جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۸۰۴: آن چنانم زغم عشق تو حیران که مپرس
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن چنانم زغم عشق تو حیران که مپرس واله و شیفته و خسته ی هجران که مپرس سر و سامان ز غم عشق تو دادم بر باد تو چنان فارغ ازین بی سر و سامان که مپرس مشکل آنست که او فارغ از احوال منست دل سرگشته چنان تشنه ی جانان که مپرس جور این چرخ ستمکاره کشیدم بسیار در غم و شدّت هجران تو چندانکه مپرس تا سواد سر زلف تو بدیدم عمریست که چنانم من از آن روز پریشان که مپرس گفته بودم که تو را روی به مه می ماند آن چنانم من ازین گفته پشیمان که مپرس تا گل روی تو دیدم همه شب چون بلبل می زنم نعره شوقی به گلستان که مپرس از جهان مسکن من خاک در تست ولی می کشم جوری از آن مردک دربان که مپرس به امید حرم وصل تو ای جان و جهان زحمتی دیده ام از راه بیابان که مپرس جهان ملک خاتون