جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۷۴۷: به جان آمد دلم از جور دلدار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به جان آمد دلم از جور دلدار غمم افزون شد از اندوه غمخوار مرا گویی که غمخواری نداری من از غمخوار گشتم این چنین خوار چه می پرسی که از عشقش چه داری دل و جانی ز درد و غصّه افگار به کنج محنتی با درد هجران بمانده بی دل و بی صبر و بی یار نه با درد فراق امید درمان نه از بیم رقیب امکان گفتار قرینم ناله و افغان چو بلبل که وقت گل جدا ماند ز گلزار بلی هرکس که خواهد صحبت گل بناچارش بباید ساخت با خار سگان را بر درت بارست و ما را نباشد بار از آن دارم به دل بار تو را از من فراغت حاصل و من به دوری از تو خرسندم به ناچار نگارا مرغ دل در دام زلفت مقید گشت در بندش نگهدار تو آزادی و از شوقت جهانی به دست محنت هجران گرفتار جهان ملک خاتون