جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۷۲۲: گفته ام درس ثنای تو ز جان در شب عید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفته ام درس ثنای تو ز جان در شب عید گرچه از دولت وصل تو بعیدیم به عید سر ز شادی به فلک سایم و قدری یابم گر شوم در شب هجران تو از وصل سعید شد دماغ دل من باز معطّر به صبوح تا که بوی سر زلفین تو از باد شنید دل آشفته ی سرگشته درافتاد به دام تا سر زلف پریشان تو از دور بدید رخ زیبای ترا دید مه چاردهم بی تکلّف ز تحیر سرانگشت گزید چون بدیدم رخ دلبند تو گفتم جانا شکر ایزد که مرا جان بر جانان برسید دیده ی دهر هرآن گوهر اشکی که فشاند بر سر خاک جهان مهر گیاه تو دمید ای دلارام تو دانی و خدا می داند این دل غمزده از دست فراقت چه کشید جهان ملک خاتون