جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۶۶۰: بی رخ تو نمی توانم بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بی رخ تو نمی توانم بود زآنکه وصل تو چون روانم بود دیدن روی تو به جان جستم تا مرا طاقت و توانم بود دل ببردی و ترک ما گفتی بر تو ای جان کی آن گمانم بود آن قد همچو سرو و آن لب لعل مونس جان ناتوانم بود بر سر کوی هرکه بگذشتم از غم عشق داستانم بود به سر و جان تو که با غم عشق خاطری فارغ از جهانم بود فاش شد در جهان تو تا دانی با تو سرّی که در نهانم بود بر من خسته دل کناره گرفت دست سروی که در میانم بود تو ز من فارغ و من از غم تو همه شب سر بر آستانم بود جهان ملک خاتون