جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۶۴۰: مسکین دلم ز درد تو فریاد می کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مسکین دلم ز درد تو فریاد می کند از بس که روز هجر تو بیداد می کند زین بیش غم منه به دل خسته خاطرم کز غم رقیب بیهده دل شاد می کند گر بگذرد قدت چو سهی سرو در چمن صد بنده را ز لطف خود آزاد می کند هر دیده ای که قدّ دلارای او بدید هرگز نظر به قامت شمشاد می کند؟ سرو سهی چون قامت و بالای تو بدید برداشت دستها و ز تو داد می کند مسکین دلم چو محرم رازی نباشدش هر دم حدیث عشق تو با باد می کند گوید مرا ز دیده خیالش نمی رود آن بی وفا ز من نفسی یاد می کند آن یار تندخوی جفاجوی بی وفا تا کی خلاف وصل به میعاد می کند چشمت به غمزه خون جهانی به زجر ریخت مست و خراب و عربده بنیاد می کند جهان ملک خاتون