جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۶۳۹: هر دم که جان وصال تو را یاد می کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر دم که جان وصال تو را یاد می کند از غصّه جهان دلم آزاد می کند چشمت بریخت خون دل مردمان به زجر آن شوخ دیده بین که چه بیداد می کند سرو قدت چو بگذرد اندر میان باغ بالاش ناز با قد شمشاد می کند در صبحدم به سوی گلستان گذار کن بلبل ز گل شنو که چه فریاد می کند مسکین دل ضعیف نحیفم به هر نفس بر وعده وصال تو دل شاد می کند هر بد که گوید از من دلخسته ام چه سود مشنو تو زینهار که افساد می کند بلبل ز بهر گل بکشد جور بر هزار خسرو ببین چه ظلم به فرهاد می کند جهان ملک خاتون