جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۵۹۰: تا دل مسکین من دیوانه شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا دل مسکین من دیوانه شد در غم عشق رخت افسانه شد تا شد او با درد عشقت آشنا بی تکلّف از جهان بیگانه شد خان و مان بر باد مهرت داده ام تا غم روی توأم همخانه شد بوسه ای می خواستم گفتی که نه شکر کردم چون لبت پروانه شد همچو مویی در غمت بگداختم تا ز زلفت تاره ای در شانه شد شمع رویت را شبی دیدم ز جان دل برفت و پیش او پروانه شد تا فرورفتم به بحر عشق تو جان شیرین در سر دردانه شد گفتم آخر یک نظر بر ما فکن یار ما را یک زمان پروا نه شد همچو حلقه بر درش سر می زنم یک در از وصلش به رویم وا نه شد جهان ملک خاتون