جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۵۱۰: حال زارم گوییا روزی بر جانان رسد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حال زارم گوییا روزی بر جانان رسد یا طبیب دل به غور درد بی درمان رسد گر ز حال زار من دلدار من آگه شود هم به فریاد من مسکین سرگردان رسد هم برآید صبحگاهی آفتاب روز وصل واین شب دیجور هجران را مگر پایان رسد روز هجران بگذرد دردم نماند بی دوا نوبت وصل تو یک شب با من حیران رسد چون گریبان شب وصلش نمی آید به دست ترسم آه سوزناک من در آن دامان رسد می کنم صبری به هجران حالیا جان و جهان هم مگر روزی به غور خاطر یاران رسد آنکسی کاو سر فدای راه عشقت کرده است هرگز او را ای عزیز من سخن در جان رسد جهان ملک خاتون