جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۴۷۲: دل برد زلف شوخت و آنگاه قصد جان کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل برد زلف شوخت و آنگاه قصد جان کرد انصاف ده نگارا با دوست این توان کرد ای نور هر دو دیده این مردم دو دیده خون دل از دو دیده در حسرتت روان کرد در مدح تو چو سوسن کردم زبان درازی گر می کشی تو دانی مدح رخت ز جان کرد دانی چه کرد با من از روی بی وفایی دل برد آن ستمگر رویش ز ما نهان کرد از زلف چون بنفشه و از خال عنبرینش ما را چو نرگس خود بیمار و ناتوان کرد تا قد همچو سروش در پیش ما روان شد جانم روان روان را در پیش او روان کرد دل گفت با دو دیده افتاد کار ما را فی الحال مردمک را در جست و جو دوان کرد گرچه جهان ندارد با دلبران وفایی دیدی که کس جفایی زین گونه با جهان کرد جهان ملک خاتون