جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۴۱۱: تا دیده ی من بر رخ همچون قمر افتاد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا دیده ی من بر رخ همچون قمر افتاد راز دلم از پرده محنت بدر افتاد دیگر نکند چشم به خورشید جهانتاب آن را که بدان طلعت چون مه نظر افتاد بر بوی گذاری که کند بر سر او دوست چون خاک دل شیفته در ره گذر افتاد در کوی فراقت صنما عاشق مسکین دلداده به جان از غم جان بی خبر افتاد آن طرّه هندو که به بالات حسد برد آشفته و سرگشته به کوه و کمر افتاد گفتم که به پات افکنم این سر چو بدیدم پیش قدمت جان و جهان مختصر افتاد حال دل مجروح من خسته چه پرسی عمریست که از کار جهان بی خبر افتاد جهان ملک خاتون