جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۲۹۸: دیدم که آن نگار چو بر من وفاش نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دیدم که آن نگار چو بر من وفاش نیست بر حال زار خسته دلان جز جفاش نیست دردم به جان رسید ز هجران آن صنم یک دم نظر به سوی من مبتلاش نیست من شرح اشتیاق نیارم به صد زبان گفتن که حسن روی تو را منتهاش نیست بیگانه خوی دلبر ما دل ز ما ببرد قطعاً ترحمی به دل آشناش نیست خون می خورم به هجر تو و جور می کشم رنجور عشق را بجز این انتعاش نیست روزم قرار دیدن و شب نیست خواب چشم ما را به درد هجر تو به زین معاش نیست مهجور شد دو دیده بختم ز روی دوست دانم که غیر خاک درت توتیاش نیست ای دل تو روز وصل غنیمت شمر مراد هرگز نبود وصل که هجر از قفاش نیست کُشتی به درد هجر جهانی به انتظار مشکل که کُشته ی غم تو خون بهاش نیست جهان ملک خاتون