جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۲۱۰: چو زلف دوست دلم دایماً پریشانست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو زلف دوست دلم دایماً پریشانست دو دیده از غم هجرانش گوهر افشانست هنوز نرگس مستش میان خواب و خمار لبش به کام دل شاد باده نوشانست دلا اگر ز لبش بوسه ای همی دزدی مرو که ماه رخش بیش از آن درافشانست به جان رسید دلم از جفای خصم ولی به دولت تو امید زوال ایشانست به وصل جان نرسیده هنوز مسکین دل چو بید از غم هجران او دَر افشانست دلا ز خویش بلا دیده ای و بیگانه ولی بلای دل من همه ز خویشانست گرفت آینه ی روی تو خطی زنگار مگر ز آه دل تنگ سینه ریشانست پرستش رخ یارست مذهب دل ما چرا که در دو جهان قایلم که کیش آنست من ضعیف، بلا دیده ام ز هجرانت چرا دو زلف تو چون خاطرم پریشانست ببرد دل ز جهانی به خطّ و خال سیاه غبار و فتنه عالم مگر کز ایشانست جهان ملک خاتون