جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۲۰۳: بتی کاو بس عجب شیرین زبانست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بتی کاو بس عجب شیرین زبانست دل از من بستد و در بند جانست نگاری کاو به رخ ماهی تمامست مهی کاو بر سر سرو روانست ربود از من دل و رویش ندیدم از آنم خون دل بر رخ روانست مسلمانان ز دلدارم بپرسید چرا همچون پری از من نهانست شبی تا صبح خوابم نیست در چشم همه روزم ز درد او فغانست نباشد در مزاجش مهربانی از آن رو این چنین نامهربانست نپیچم سر ز رایش با همه جور که ما را عشق او روح و روانست دلم چون زلف دلبر ناشکیب است تنم چون چشم جانان ناتوانست به شوخی نیست مانندش به عالم مگر او فتنه ی آخر زمانست دو زلفش بر قمر ساید شب و روز چنین شوریده و سرکش از آنست نمی دانم چرا با این همه لطف چنین فارغ از احوال جهانست جهان ملک خاتون