جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۱۸۶: کارم بشد از دست ندانم که چه حالست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کارم بشد از دست ندانم که چه حالست باری دلم از هجر تو در عین ملالست گفتم که شبی زلف تو گیرم خردم گفت باز این چه پریشانی و سودای محالست تا دامن وصل از من دلخسته کشیدی در پیرهن هجر تنم نقش خیالست عمریست که غمناکم و دلشاد نگشتم از اختر شوریده که در عین وبالست گر یوسف یعقوب جمال تو ببیند انگشت تحیر بگزد کاین چه جمالست گیرم که وصال تو بدین بنده حرامست خون دل من ریخته ای، از چه حلالست بر حسن مکن تکیه که چون باز کنی چشم زیبایی دنیا همه در عین زوالست رنجور فراقم به عیادت قدمی نه کاین سوخته دل زنده به امّید وصالست هرگز ز دلم عشق تو نقصان نپذیرد کاین حسن جهانگیر تو در عین کمالست جهان ملک خاتون